Chapter 3 - 4

2.2K 116 88
                                    


‌"فریادی که هم‌رنگ سکوت شد"

‌{دو ماه بعد}

صدای تشویق و همهمه ی جمعیتِ طالبِ خون و قدرت، هر لحظه بالاتر میرفت؛ چون دو نفری که داخل اون اتاقک شیشه ای که از داخل فقط سیاه بود و از بیرون برای تشویق کننده ها قابل دیدن بود، با هیجان بیشتری مبارزه میکردن و این به تمام اون ها وایب پر قدرتی میداد.

نگاه مبارزِ خارج از رینگ که به سرعت در حال بستن بانداژ کشی دور انگشت هاش بود به اطراف چرخید و پوزخند کمرنگی زد. انرژی وحشی ای که سرتاسر سوله وجود داشت، براش سرگرم کننده به نظر میرسید، چون میدونست اون یه فایت زیر زمینی معمولی نیست. افرادی که اونجا حضور داشتن حتی صورت خودشون رو پشت ماسک های سرخ رنگی که نشونه ی اتحادشون بود پنهان میکردن. شاید کسی نمیتونست بین اون هیاهوی قوی صدای ترس واقعی رو بشنوه، اما هر مبارزی که وارد اون قفس شیشه ای میشد و شانسی برای زنده موندن داشت، میتونست صدای خُرد شدن استخون های مبارز بازنده رو که خوراک تمساح های زیر اون قفس آبی میشدن، با گوش های خودش بشنوه!

شاید هیجان فایت بیشتر میشد اگر اون ها توی اوج مبارزه و عرق ریختن و ضربه هایی که به بدن های خسته ی هم میزدن، حس کنن تمساح ها از زیر شیشه ای که روش ایستادن، به سمتشون حرکت میکنن و منتظرن تا دریچه باز بشه؛ اما قطعاً برای ترس واقعی ذهنشون چنین چیزی زیادی بود!

- یه بار دیگه بهم بگو دقیقا اینجا چه غلطی داریم میکنیم که هنوز پشیمون نشدیم؟!

پسری که کنار مبارز ایستاده بود با اخم کمرنگی پرسید، اما جوابی نگرفت؛ چون مبارز حتی یه لحظه هم نگاهش رو از طرز حرکت و فن های اون دو فایتر داخل قفس برنمیداشت و آنالیزشون میکردو هربار که میخواست توی مسابقه های زیرزمینی یا فایت های خیابونی شرکت کنه، زودتر از همه اونجا بود تا رفتار و طرز فکرشون رو متوجه بشه و حرکت های اون ها رو آنالیز کنه؛ چون شناخت رقیبش برای اون اولویت واقعی بود و اگر کمی راجع بهش می‌فهمید، قطعاً برای بدست آوردن نقطه ضعفش هم راهی پیدا میکرد ...

- این یه حماقت واقعیه! تو بدون فایت هم میتونی از رئیسشون اطلاعات بگیری، نه اینکه بری داخل رینگ و مقابلش مبارزه کنی!

- اون موقع بخش سرگرم کننده و هیجانیش کجاست؟

مبارز جواب داد و بلافاصله صدای فریاد جمعیت اوج گرفت و بلند شد، به نظر میرسید ساق پای چپ یکی از مبارز های داخل قفس شکسته باشه؛ چون به سرعت روی زمین شیشه ای ول شد تا به خودش بپیچه و ناسزا بگه. اما کسی خارج از رینگ و با دست هایی که روی سینه اش قفل شده بودن، ریموت اون دریچه رو برداشت و حتی به بازنده فرصت نفس کشیدن هم نداد، بلکه به سرعت دریچه ای که مبارز روش افتاده بود رو باز کرد و اون مرد بدون هیچ کنترلی داخل آب افتاد.

𝑻𝒉𝒆 𝑾𝒆𝒂𝒑𝒐𝒏(𝑲𝒐𝒐𝒌𝑽)Where stories live. Discover now