بی توجه به حجم خونی که از لبهای او روانه ی لبهایش شده بود و ته گلویش را گس کرده بود، حرکت وحشیانه ی لب و دندان
هایش را متوقف کرد، بی آنکه بخواهد لبهای حریصش را از لبهای ثابت مانده ی جونگکوک جدا کند!
در سکوت نفسگیر میان نفسهای تند شده اش متوقف شد، همان نفس های پر تنش و داغی که لبهای پسر کوچکتر را سوزانده

بود، همان نفسهایی که آنچنان پر عطش رها میشدند، که صدای نفس ها و تپش های وحشیانه ی قلب پسر کوچکتر، بر زیرش دفن شود!
صدای او را نمیشنید!
تنها صدای تپش ها و نفسهای خودش بود که شرمش را دو چندان میکرد؛ نگاهش به آرامی از لبهای متورم او بالا کشیده شد، پلکهایش...
پلکهایی که اینبار با لرزش عصبی مشهودی بر هم فشرده میشدند، پلکهایی که میدانست پشتشان، آتش شعله ور بود!
نفسش را بریده رها کرد و درحالیکه لبهایش را بر لبهای او با حرکتی افقی میکشید آب دهانش را فرو داد، اما جونگکوک
میخکوب شده میان دیوار فرو رفته بود، بی آنکه حتی بتواند پارگی لبهایش را احساس کند...
دست آزادش به آرامی بالا کشیده شد و بی آنکه اتصال ناموفق میان لبهایش را جدا کند، انگشت هایش با سرکشی میان گودی

گردن جونگکوک فرو رفتند و چنگی به مشتی از موهایش انداخت!
دست دیگرش همراه با دست او و چاقوی مزاحم میانشان، با شدت به پایین و کنار پهلوهایشان کشیده شد و دستش را با شدت تکان داد، همان کافی بود تا چاقو از میان انگشتهای او شل شود و با صدای بلندی بر زمین کوبیده شود و صدایش، پلکهای سرخ از خشم پسر کوچکتر را از هم جدا کند، همان نگاهی که حرارت وجودش را بیش از پیش شعله ور میکرد!
بی توجه به نگاه خیره و ناباور او، کام دیگری از لب پایینش گرفت و درحالیکه با دستی بازوی او را به دیوار پشت سرش
میفشرد، با دست دیگرش پشت گردن او را به بازی گرفت و زبان سرکشش بی شرمانه میان لبهای نیم باز او فرو رفت...
همان حرکت و همان هجوم ناگهانی خون به گوشهای پسر کوچکتر کافی بود تا بی توجه به تپشها و نوسان قفسه ی سینه اش، سرش را با شدت به سویی مخالف بکشد و لبهای خیس شده

از بوسه ی یک طرفه ی پسر بزرگتر تا روی گونه اش کشیده شود!
با پیچیدن صدای پوزخند تهیونگ، در فاصله ای نزدیک میان کنج لب تا گوشش، آب دهانش را فرو داد و پسر بزرگتر لبهای خیس از خونش را تا گوش او کشاند، همان رد سرخرنگی که مو را بر چهره ی پسر کوچکتر بلند کرد:
-چیه جئون... داره فرقش... بهت ثابت... میشه؟!
بیتوجه به فرو ریختن قلبش از سرمای آن رد خیس و صدای پسر بزرگتر، متقابلا پوزخند بریده ای کرد، نفسهایش بریده شده بودند!

با احساس زبان تهیونگ که وقیحانه میان لاله ی گوشش کشیده شد و پایین کشیده شد دستی که پشت گردنش بود تا روی پهلویش، بی آنکه اختیاری بر روی دست آزادش داشته باشد با شدت او را به عقب هل داد و همان حرکت برای گیج شدن پسر بزرگتر کافی بود، با تلو خوردن او به عقب، با استفاده از

INRED | VKOOKWhere stories live. Discover now