21

96 26 0
                                    

مینگی همونطور که با قفل توی دستش ور میرفت و توی گاراژ نشسته بود، چشم انتظار ورود یونهو یا هونگجونگ بود.

به یوسانگ گفته بود که حواسش به اونا باشه، و اون یه بار پایین اومده بود که بهش بگه اونا توی یه قبرستون توی قسمت شرقی شهرن.

دونستن مکانشون برای مینگی کافی نبود. اون نگران هردوتاشون بود چون هونگجونگم وقتی داشت میرفت خیلی مضطرب به نظر میرسید.

تازه اون بدون هیچ توضیحی گذاشته بود رفته بود.

مینگی نفس عمیقی کشید و جلوی هیولای کوچیکی که داشت تهدید میکرد بیرون بیاد رو گرفت. میدونست که هونگجونگ و یونهو خیلی وقته که با هم دوستن، ولی وقتی میدید که هونگجونگ حاضره بیخیال همه چیز بشه و دنبال اون بره یکم حسودیش میشد... مخصوصا وقتی میدید بعضی وقتا یونهو چجوری نگاهش میکنه.

ولی داشت کیو گول میزد... اون و هونگجونگ چیزی رو رسمی نکرده بودن... تنها چیزی که تا حالا بینشون اتفاق افتاده بود چندتا بوسه ی یواشکی توی حریم اتاقاشون بود.

شاید هونگجونگ داشت سعی میکرد بین دوتاشون یکیو انتخاب کنه؟

مینگی اصلا از این فکر خوشش نمیومد... اما اگر لازم بود برای به دست اوردن هونگجونگ میجنگید.

پدر و مادرش همیشه درمورد نیمه گمشده براش قصه تعریف میکردن. درمورد تنها یه نفر که میتونه زندگیتو از این رو به اون رو کنه. پدرش میگفت که مادر مینگی همین کار رو براش کرده.

مینگی زیاد به این حرفا باور نداشت.

البته تا زمانی که هونگجونگ رو دیده بود.

آهی کشید و سرش رو تکون داد. شایدم فقط داشت احمق بازی درمیورد...

درست همون لحظه ای که قفل رو با عصبانیت پرت کرد و میخواست بره داخل خونه، در پارکینگ باز شد و ماشین هونگجونگ داخل اومد.

خسته به نظر میرسید اما یه لبخند کوچیک گوشه ی لبهاش بود. اما خبری از یونهو یا سان نبود...

"هی." مینگی ابرو بالا انداخت و هونگجونگ از ماشین پیاده شد. در ماشین رو هم زمان با بسته شدن در پارکینگ کوبید."چیکار میکنی؟"

"منتظر تو بودم." مینگی جواب داد. داشت سعی میکرد اخمی که به زور داشت جلو میومد رو از صورتش پاک کنه.

هونگجونگ ایستاد و اون رو بررسی کرد. "لازم نبود."

"همه چیز روبه‌راهه؟"

".آره، فکر کنم بشه. فقط لازم بود مطمئن شم یونهو حالش خوبه." هونگجونگ آهی کشید و دستی توی موهاش برد.

هونگجونگ به جای خالی ماشین یونهو چشم دوخت و مینگی از دیدنش دل پیچه گرفت. انگار هونگجونگ ترجیح میداد که هنوز پیش یونهو باشه...

Hala Hala ||| Ateez (Persian Translation)Where stories live. Discover now