kim family 🍓🍓

By amirhosein3333

100K 16.7K 2.7K

خلاصه=سال 4087،میلادی قرنی که هیچ زنی وجود نداره ونسلشون منقرض شده باپیشرفت علم مردها تونستن نسل خودشونو ادام... More

معرفی🌈
دوقلوها
بازی
کوکی طعمه
کنجکاوی
نامجون وبیبیا
حساسیت
تنبیه
کوکی
نامجون بیبی
مینی💪🏻
ته ته عصبانی😡
کوکی 🐇
ظرف کیمچی
گروگان 💔
RM🗡
خون آشام🧛🏻‍♂️🧛🏻‍♂️
پلبانه🦋
اسکویید گیم؟
اسکویید گیم2
اینا چه موجوداتین؟
مهمونی پر دردسر
بخواب عزیزم
یونگی هیونگ🥺
بوسه آرامش🌊
دیداری دوباره 🧛🏻‍♂️
نمیتونی داشته باشیش
شانس دوباره ؟🧛🏻‍♂️
بوسه پر محبت🐇
آبی کجاست؟🤷🏻‍♂️
پس شد لبا؟💋
چیم چیم؟🐻🐰
پسر رویاهای مینی🐥
فاجعه😬
🐿🐣🐱
جنگ غذایی😱
شب شرم آور🐨🐹
حضور دوباره ؟🧛‍♂️
اتحاد دوقلوها 🤛🤜
خالچ؟🍄🐨
کوکی کوچولو🐇
اتفاق تلخ🐥
اتفاق تلخ2🐥
فرشته خفته🧚
آغوش امن 🫂
رئیس خرگوشی🐇
حس بد 🥲
RM🪓
تولدت مبارک 🎂
دیگه تنهات نمیزارم 🐱
پشه ؟😱
بانی خوناشام🐰🩸
دلخوری 🐿
توطئه‌🍼🐨
last part
عشق یا اجبار؟

مرد دودی

1.5K 285 54
By amirhosein3333

روز بعد :

نامجون از پشت بدن گرم همسرش و درآغوش گرفت و بوسه ای روی شونه برهنش گذاشت ،از وقتی از اون مهمونی لعنتی برگشته بودن جین کوچیکترین حرفی نمیزدو فقط گریه میکرد، این قلب شکننده نامجون و بیشتر از هر زمانی خورد میکرد .طاقت دیدن اشکاشو نداشت نمیتونست عذاب کشیدنشو ببینه پس اونو به یه رابطه هات و رمانتیک دعوت کرد ،اولش تصور میکرد جین مخالفت کنه اما وقتی اشتیاقشو برای ادامه رابطه دید تا آخرش پیش رفت و نتیجش این بود که جین دیگه گریه نمیکرد اما هنوزم تمایلی برای حرف زدن نداشت حادثه دیشب زیادی براش سخت و دردناک بود
آهی کشید،از روی تخت پایین رفت و روبروی همسرش کنار تخت نشست ودستشو نوازش وار روی گونه ی تب دارش کشید
$حالت بهتره ؟
÷......
$جین خواهش میکنم حداقل یه چیزی بگو از وقتی اومدیم لب به غذا نزدی چیزیم نمیگی میدونی چقدر سعی کردم بچه هارو از اتاقمون دور کنم؟اونا آپاشونو میخوان منم همسرم و طاقت اینطوری دیدنت و ندارم عزیزم
اولین قطره اشک به آرومی از چشمش پایین اومدو ردی بالش افتاد
÷ببخشید ...فقط ...فقط دست خودم نیست من
بغض لعنتی دوباره کار دستش دادو با شکستن سد اشکاش قطرات بیشتری روی گونش روون شد
نامجون با ناراحتی و کمی خشم اونو توی بغلش گرفت و صورتشو غرق بوسه کرد
$هیششش توروخدا گریه نکن هرچی بود دیگه تموم شد من ....من اجازه نمیدم خودتو بخاطر یه حیوون روانی مریض کنی میشنوی؟وقتی اینطوری میبینمت دلم میخواد جسدشو با دستام تیکه تیکه کنم و توی اسید بجوشونم خودت میدونی هرکاری از دستم بر میاد پس لطفا انقدر خودتو اذیت نکن باشه عشقم ؟اون حرومزاده ارزشش و نداره
÷با...باشه
با صدای خش دارو گرفته جین لبخند محوی زدو بوسه سریعی روی باهاش گذاشت . از جاش بلند شد پتو رو تا روی سینش بالا کشید و موهاشو نوازش کرد
$امروز و استراحت کن خودم همه کارارو میکنم میخوام ببینم جای تو بودن چه حسی داره
÷چی؟...نه من خودم باید...
$هیشش
انگشت نامجون روی لبهاش مهره سکوت بهش زدو باعث شد موافقت کنه هرچی نباشه شب سختی داشت بد نبود یکم به خودش استراحت بده

#نهههه تو چرا باید اینو بپوشی؟رونات زده بیرون
یونگی غرید و با اخم به تیپ جیهوپ نگاه کرد
شلوارک زردو تیشرت سفید که روش عکس خورشید داشت زیادی خوشتیپش کرده بود واین چیزی نبود که یونگی بتونه بپذیره
جیهوپ لباشو جلو دادو اخم ریزی کرد
€مگه تو اون روز لباس سیاه پوشیدی من چیزی گفتم؟انقدر غر نزن یونی هیونگ
یونگی نفس پر حرصی کشیدو چشم غره ای بهش رفت بعد با برداشتن کیف مدرسش اتاق وترک کردو جیهوپ و تنها گذاشت که سر راه به دونسنگاش برخورد کرد
اوناهم داشتن سر لباس دعوا میکردن و جونگ کوک باخنده دندون خرگوشی داشت تماشاشون میکرد
+گفتم نههههه (جیغغغغ)
تهیونگ اخم کیوتی کرد درک نمیکرد چرا جیمین به لباسش گیر میداد
گوشه لباسشو از دست جیمین بیرون کشیدو با سرعت سمت پله ها دویید که موهاش اسیر دستای تاینی جیمین شد
×آیییی کندیش ولش تنننن
+نه ...دلش بیال دوسش ندالم
×آخه تو چیکال دالی من دوش دالم بپوشم
یونگی هوفی کشید ،باید خودش مداخله میکرد مثل همیشه ،اول جلو رفت و موهای بیچاره تهیونگ و از انگشتای جیمین بیرون کشید، با دیدن یه کپه مو که تو مشت جیمین مونده بود هینی کشید
#جیمینننن ببین چیکار کردی ددی حتما دعوات میکنه
تهیونگ چشماشو بین موهای خودش توی دستای جیمین و چهره محرمانه و درعین حال اخمو جیمین چرخوند
اون موهای نازنینش و کنده بود؟؟
آروم کیف مدرسشو روی زمین انداخت و با خونسردی سمت جیمین حرکت کرد ،فقط چند لحظه...تنها چند ثانیه طول کشید تا روی جیمین بپره و برای جبران چند تار موی کنده شدش موهاشو بکشه
+ولم تن...آییی موهام دلد اومد
×چطول تو موهام و کشیدی دلد نداست؟میخوام کلت و بتنم
+جیغغغغغ
یونگی دوباره جلو رفت هرکدوم از دونسنگاشو یه طرف بدنش گرفت و ازهم جداشون کرد نمیدونست پدراش تا الان کجا موندن و چرا هیچ کاری نمیکنن تا اوضاع عمارت و آروم کنن ،چطور تنهایی همه کارارو انجام میداد ؟؟
تو همین افکار بود که یهو صدایی مثل انفجار باعث شد ساکت شن و آروم بگیرن
ویمین نگاهی بهم انداختن
+تقصیل تو بود
×نه تسخیل تو بود
#هیسسس ساکت شین
یونگی با لحن جدی غریدو از جاش بلند شد
€صدای چی بود؟
نگاهی به جیهوپ انداخت و شونه ای بالا انداخت ،خودشم کنجکاو بود بدونه چه اتفاقی افتاده
کنجکاوی بچگونشون پای همه رو به آشپزخونه باز کرد
همشون مثل قطار پشت هم قرار گرفته بودن و متعجب بهم نگاه میکردن تا بفهمن قضیه چیه و این دود غلیظ بخاطر چیه
_شیل بخولم
جیمین و تهیونگ با اخم نگاهی به جونگ کوک انداختن ،که جونگ کوک دستاشو روی چشماش گذاشت
#ددی؟
یونگی به آرومی بیان کردو با چشمای ریز شده سعی کرد چیزی بین اون همه دود ببینه
همشون با سکوت روی آشپزخونه تمرکز کرده بودن که یهو یه مرد قدبلند که سر تا پاش سیاه شده بود سمتشون دویید، دیدن همون صحنه کافی بود تا همشون جیغ بزنن و برای نجات خودشون پا به فرار بذارن




پارت جدید
امیدوارم خوشتون بیاد بابت اشکالاتی که داره شرمنده وقت نکردم بنویسمش❤
🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈

Continue Reading

You'll Also Like

135K 24.7K 54
+عشق یعنی وقتی یه نفر قلبت و میشکنه و حیرت انگیزه که با قطعه قطعه‌ی قلب شکستت دوستش داری ! جیمین خوناشامی که به عنوان پرستار به عمارت قدرتمند ترین رو...
19.8K 2.4K 9
پس از مرگ خانواده‌ی جئون، سرپرستی جونگ‌کوک یتیم رو عموش کیم تهیونگ قبول میکنه و توی پر قو بزرگش میکنه... اما چی میشه اگه جونگ کوک سعی در اغوا کردن ع...
122K 13.6K 49
تهیونگ، گربه کوچولوی داستان، با خودش فکر می‌کرد که روز های خوشش تموم شدند و در های خوشحالی تک به تک به روش بسته شدند. اما دقیقاً وقتی که فکر می‌کرد "...
4.6K 614 10
| تکمیل| نفسای داغش رو تو گردن پسر آزاد کرد. دست هاش رو محکم گرفته بود تا فرار نکنه ، نه مثل دفعه های قبل +توی فسقلی..این دفعه چی دزدیدی؟! پسر کوچیکت...