مینی💪🏻

2.1K 331 24
                                    

÷ته به غذای مینی دست نزن ،یونگی تا تخم مرغاتو نخوردی حق نداری بلندشی چی میشه همتون مثل جیهوپ وکوک خوش اشتها باشین
جین گفت ولیوان قهوه رو جلوی نامجون گذاشت
جیمین دستاشو دور نون تستای نوتلاییش حلقه کرده بود تا تهیونگ به غذاش حمله نکنه وتا حدودی موفق بود قبل اینکه طبق معمول ازصندلی بیفته وتهیونگ یکی از نوناشو برداره
جین ترسیده بایه دستش جیمین وبلندکردو روی صندلی نشوندوسرتاپاشو بررسی کرد
÷عزیزم چیزیت نشد
+این بی تربیت تستمو خورد
جیمین با اخم گفت وتهیونگ بادهن پر انکار کرد
+دروغ نگو تستمو بده
وبه دنبال این حرف دستشو تودهن تهیونگ فرو کرد تا چیزی که مال اونو پس بگیره
ته سری نون شکلاتی توی دهنشو قورت دادو گاز ریزی ازدست جیمین گرفت که جیمین عصبانی شدو زبونشو با دستش بیرون کشید
+چیه چلا بال بال میزنی؟
تهیونگ سعی کرد زبونش وعقب بکشه ولی جیمین اخمو این اجازه روبهش نداد
نامجون نیم نگاهی به بچه هاش انداخت قبل اینکه جین عصبانی بشه گفت
$جیمین زبون تهیونگ و ول کن یونگی فک کردی نمیبینم داری غذاتو میدی به جیهوپ تا نخوریش وتو بیبی بانی انقدر پوره موزتو رو صورتت نمال
جیمین چشماشو ریز کرد به تایید حرف ددیش زبون تهیونگ و ول کرد واونم باسرعت زبونش وباد زد تا جلوی سوزشش و بگیره
نامجون بالبخند غذای کوکی وداد  ویونگی تا ته غذاشو خورد ودرنهایت صبحانه دردسرساز خانواده کیم به پایان رسید

جین ظرف نهار همسرو بچه هاشو باعجله چید واونارو بهشون داد درنهایت همشونو راهی کردو فقط خودش وکوکی موندن
÷بیبی بریم خرید؟
کوک ذوق زده روی باسن گردو قلمبش نشست ودست وپاهاشو ذوق زده تکون داد
_بلیم بلیم
÷(خنده)باشه الان میریم اما قبلش باید بریم یه جای دیگه باشه؟
کوک که نمیدونست قراره قبل خرید کجا برن ترجیح داد به ذوق بازیاش ادامه بده تنها چیزی که الان اون کوچولوی خرگوشی وخوشحال میکرد بیرون رفتن از عمارت غول پیکرشون بود
مدرسه:

"خب گوگولیا میخوام ازتون یه امتحان بگیرم ببینم حروفی که یادتون دادم خوب یادگرفتین یانه
آقای سوک بامهربونی گفت و برگه ها رو بین دانش آموزا پخش کرد
مدتی از تایم امتحان گذشت ،جیمین بین امتحان پشت مدادشو گازمیزدو وقتی دوباره چیزی به ذهنش میومد توی برگش مینوشت اما ما تهیونگ وداریم که هیچی ازدرس قبلی یادش نمونده چون همش مشغول بازیگوشی وادا درآوردن بود
سرشو روی میز گذاشت ولباشو جلو داد، وای اگه آپاجینیش میفهمید حتما دعواش میکرد که چرا به درس گوش نداده
جیمین باخوشحالی مدادشو توی جامدادیش گذاشت ونگاه دقیقی به برگش انداخت وقتی خواست بلند شه تهیونگ دستشو گرفت وملتمس نگاش کرد
×مینی من هیچی ننوشتم بذار ازرو برگت ببینم
با لحن یواشی گفت و برگه جیمین وکشید
جیمین هینی کشیدو مضطرب به معلمش نگاه کرد بعد به تهیونگ
+ته ته ولش کن این کال یعنی تقلب
×اشکال نداله چی میشه ازروش ببینم؟
با اخم محوی گفت و برگه جیمین ومحکم تر کشید ،جیمینم متقابلا اخمی کردو برگشو کشید که درنهایت برگه پاره شد ....
آقای سوک سریع کنار جیمین حاضرشدو به سرتاپاش نگاه کرد
"عزیزم چی شده چرا گریه میکنی؟جاییت دردمیکنه؟
جیمین برگه پاره شدشو بالا آوردو اونو به معلم نشون داد حالا آقای سوک علت گریه های جیمین وفهمید
تهیونگ نصف دیگه برگه رو تو دست دراز شده معلمش گذاشت واخمو به جیمین نگاه کرد
"کیم تهیونگ دلیلی برای اینکارت داری؟
×نه
"پس برو گوشه کلاس وایسا
×باشه
اینوگفت وباقدمای کوتاه بچگونش گوشه کلاس وایسادو تا وقتی زنگ بخوره به جیمین نگاه کرد

زنگ تفریح :

€خلاصه یونگی هیونگ تونست برای تیم بسکتبال انتخاب بشه من خیلی خوشحالم هیونگی
جیهوپ گفت ویه تیکه از گوشت وتو دهنش گذاشت
یونگی لپاش قرمز شدولی چیزی نگفت وترجیح داد غذاشو تموم کنه وتصادفی چشمش به غذای تهیونگ افتاد که دست نخورده مونده وته داره بهش نگاه میکنه
#ته ...چرا غذاتو نمیخوری؟
بالپای کیوت بادشدش گفت ومنتظر جواب شد
جیمین باحرف یونگی دست ازغذاخوردن کشیدو به تهیونگ نگاه کرد نکنه ته ته ازش ناراحته؟
تهیونگ چیزی نگفت با دستای کوچولوش سربندشو مرتب کردو ظرف غذاشو بست بعد خوردن زنگ کلاس ازجاش بلند شدو بی صدا سمت کلاس راه افتاد
€ته ته چش شده؟
جیمین غمگین به ظرف غذای تهیونگ نگاه کردو لباشو آویزون کرد تهیونگ تا ته ظرف غذاشو درنمیاورد بیخیال خوردن نمیشدو حالا بدون اینکه چیزی بخوره رفته بود سرکلاس
بازحمت ازروی صندلی بچگونه پایین اومد ،ازهیونگاش خداحافظی کردو دنبال تهیونگ دوید قبل اینکه وارد کلاس شه صداش زد
+ته ته صب کن
تهیونگ توجاش ایستاد ولی دوباره به حرکتش ادامه دادو سمت کلاسش راه افتاد
جیمین که عادت به بی توجهی تهیونگ نداشت اخمی کرد خواست بدوعه سمتش که سه تا ازپسرای سال بالایی جلوشو گرفتن
+برین کنار
^اوه جیمینی میبینم که اون توله ببر باهات نیومد تنهایی؟
جیمین که بخاطر توله ببرخطاب شدن تهیونگ وخنده های اون سه تا به حد انفجار رسیده بود پسربزرگترو به عقب هل داد
+حق ندالی راجبش اینجوری حرف بزنی؟
"پس چجوری حرف بزنیم جوجه کوچولو؟
&نکنه میخوای یادمون بدی
ودوباره زدن زیر خنده ،تهیونگ دستاشو مشت کرد میخواست به کمک جیمین بره ولی بادیدن صحنه روبروش فکش به کف زمین چسبید ،هیچوقت انتظارنداشت جیمین ودرحال لت وپار کردن پسرای بزرگتر ازخودش ببینه




پارت جدید
🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈

kim family 🍓🍓Where stories live. Discover now