ظرف کیمچی

1.9K 311 19
                                    

#اه این بوی چیه؟
€من نبودم
یونگی مشکوک نگاهی به برادراش انداخت
#این بو کار یکی ازشماهاس ببینم چیز نفخ آور خوردین
جیمین سرشو از گوشیش بیرون آوردو گیج به یونگی هیونگش نگاه کرد
+نفخ ؟
بعد فوری سمت تهیونگ برگشت وگوش گیرای پشمالویی واز گوشاش درآورد
×مینی...چی شده رسیدیم ؟
جیمین سرشو به دوطرف تکون داد
+ته ته هیونگ میگه نفخ خوردین؟نفخ چیه ؟من که تا حالا نخوردم
یونگی وجیهوپ با حرف کیوت وارانه ی جیمین زدن زیر خنده انقدر که اشک از چشماشو سرازیر شد
تهیونگ جیمین وروی صندلی ماشین نشوندو بادستای کوچولوش کمربندشو بست بعدم توچشماش نگاه کرد
×خب ...نفخ یعنی
سرشو کنارگوش جیمین بردو آروم بهش توضیح داد
جیمین هینی کشیدو دستاشو توی هوا تکون داد
+نه نه جیمین خوردش ایشششش تازشم من نبودم
#کی گفت توبودی؟
وبازم دوتاشون زدن زیرخنده
جیمین اخم ریزی کرد خواست بهشون بپره که باشنیدن صدایی بیخیال شد ،حالا همشون سمت کوک برگشته بودن ومتعجب نگاش میکردن
+پس کار تو بود
کوک ریز خندیدو روی صندلی بچگونش لش کرد
یونگی کلاه هودیشو روی سرش کشید بعد به پشتی صندلی تکیه داد وخیلی زود خوابش برد
ویمین وجیهوپم بعدکلی توسرهم زدن مثل هیونگ وکوکی خوابیدن وتا انتهای مسیر غرق خواب شیرین وبچگونشون شدن

"جناب کیم رسیدیم
نامجون لای پلکاشو ازهم فاصله داد ،با نگاه کردن به دورو بر فهمید به بهشت خانوادگیشون رسیدن جاییکه همسرو بچه هاش والبته خودش عاشقش بودن
سرشو روی موهای جین گذاشت وبا ملایمت اسمشو صدا زد
$بیبی نمیخوای پاشی؟
جین زیر لب غرغری کردو با اخم کیوتی بیشتر سرشو توگردن نامجون فرو کرد
$عزیزم رسیدیم بریم بالا میتونی هرچقدر خواستی استراحت کنی هوم؟
جین با بدخلقی ازخواب بیدار شدو بوسه ای روی گردن نامجون گذاشت
÷بازم این عطروبزن خوش بوعه
$هرچی شما بگین سرورم
÷یااا (خنده)حس پیربودن بهم دست میده
اینوگفت و ضربه آرومی به سینه تخت نامجون زد ،بعدم ازجاش بلند شدو نگاهی به وضعیت پسراش انداخت
÷نوچ نوچ اینارو نگا
نامجون لبخندی زد با یاد آوری دوربین مدل جدیدش سریع اونو از کیفش بیرون آوردو نزدیک بچه هاش رفت
$باید این لحظه تاریخی وثبتش کنم نه؟
جین دستاشو روی شونه نامجون گذاشت وبا نگاهی پرازعشق به بیبی کوچولوهاش نگاه کرد
÷کاش هیچوقت بزرگ نشن
$بندازیمشون توظرف کیمچی؟
جین شیشه پاک کنی خندید وبه طرف شونه نامجون ومورد عنایت قرارداد ،بعد کلی مسخره بازی بچگونه هردو سمت بچه ها رفتن تا اونارو از ماشین خارج کنن
نامجون بایه دست تهیونگ وجیهوپ وباشدت دیگش جیمین وتوی بغلش گرفت
جینم بابغل کردن شوگا جونگ کوک لبخندی که به شدت با چهره هندسامیش میکس بود زدو از ماشین خارج شد

$من بچه هارو میبرم تو اتاقشون(بچه هایه اتاق بزرگ دارن با تخت گنده که هر پنج تا روش جامیشن )بعدا میام شوگارو ازت میگیرم
نامجون با تن صدای پایینی گفت وجین باید تایید کرد
وقتی بچه هارو روی تخت مرتب گذاشت از اتاق خارج شد .ومجددا بعد گرفتن شوگا وارد اتاق شدن شوگارو بین جیمین وجیهوپ خوابوند
خواست از اتاق خارج بشه که صدای فین فین جیمین اونو سرجاش نگه داشت ،بدون اینکه کوچیکترین صدایی تولید کنه عقب گرد کردو کنار تخت ایستاد تا بفهمه جیمین چرا داره توخواب ناله میکنه ،جیمین دستای کوتاهشو چندبار کنار خودش روی تخت کشید وقتی بدن هیچ کدوم از برادرش وحس نکرد توی  خواب بغض کردو با شدت بیشتری دستشو روی تشک کشید بلکه یکی از اون فسقلیا ظاهرشه
نامجون بافهمیدن موضوع دست رگ دارشو جلو بردو یواش شوگارو نزدیک جیمین کرد
وقتی انگشتاش به جسم گرم ونرمی خورد پلکاشو به حالت نیمه باز ازهم فاصله داد بادیدن صورت دامپلینگی و سفید شوگا لبخند محوی زد ،خودشو توی بغلش جا کردو مدتی بعد به خواب عمیقی رفت
دستشو روی دهنش گذاشت کیوتی زیر لب گفت مطمئنن اگه یکم بیشتر اونجا میموند از کیوت بودن پسراش خون دماغ میشد پس بی معطلی پتوی گرمی روی همشون انداخت وبعد اینکه از وضعیتشون مطمئن شد از اتاق خارج شد
$بیا بخوابیم
جین کشید پایینی وباز کردو چند لباسای نامجونو توش چید
÷باشه عزیزم چند دیقه دندون رو جیگر بزار اینارو چیدم تا خود صبح توبغلت میخوایم باشه؟
نامجون لباشو مثل بچه ها آویزون کردو ازکناره ی تخت آویزون شد
$نموخوام
جین که عادت به این لحن نامجون نداشت تکخندی زد
$من میگم 6تا بچه دارم میگین نه
بعد چیدن لوازم خودش ونامجون از جاش بلندشد خواست چمدونا رو توی کمد بزاره که یهو بین زمین و هوا معلق شد ،ازترس خواست جیغی بکشه اما با یادآوری کوکی کوچولوش که عمیق توی تخت بچگونش خوابیده بود دستشو روی دهنش گذاشت
÷نامجون چیکار میکنی خودم میومدم خب؟
نامجون ابرویی بالا انداخت
$منکه میدونم تو تا کف زمین ودستمال نکشی ول نمیکنی دیگه به حرفت گوش نمیدم
جین وروی تخت پرت کرد .قبل اینکه ازجاش بلند شه نامجون روی شکمش نشست ودکمه های لباسشو باز کرد
$دیگه نمیتونی از دست ددی فرارکنی
با پوزخند چال لپی معروفش گفت ولباس جینم ازتنش درآورد بعد کنارش روی تخت دراز کشیدو محکم دستو پاهاشو روی بدن جین قفل کرد
جین نگاهی به چشمای بسته نامجون انداخت ،با شیطنت یکم خودشو جلو کشید بعد اینکه بوسه ی عمیقی روی لبهای نامجون گذاشت خودشم چشماشو بست وبخواب رفت اما قبل از خواب تونست لبای گرم نامجون وروی لباش حس کنه که آروم میبوسیدش

پارت جدید
شرمنده فراموش کردم دیروز بزارم😔
💜❤
🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈

kim family 🍓🍓Where stories live. Discover now