نامجون وبیبیا

2.4K 340 61
                                    

÷پوشک کوکی و عوض کردم برای عصرتونم آقای چوی بهتون عصرونه میده فقط ...
انگشت اشارشو سمت جیمین گرفت
÷جیمین انبه نمیخوری تهیونگ دست به صدفا نمیزنی اونو بخوری مثل ماهی بادکنکی بادمیشی جیهوپ ویونگی مواظب بچه ها باشین باشه خوشگلا؟
جیهوپ باشه ای گفت ویونگی با بغل کردن کوکی لبخندی به آپاش زد
#نگران نباش آپا من وهوپی مواظبیم
برای بار آخرنگاهی به چهره های خندونشون زدو گونه هرپنجتاشونو بوسید
÷من دیگه میرم زنگ میزنم باشه ؟
×آپا نتلس هیونگی مواظبمونه
÷میدونم ولی استرس میگیرم
جیمین بدو کنار پای آپاش حاضرشدو بغلش کرد
+جیمینی وکوکی با ته ته وهیونگا حواسشون هس
جیمین وتوبغلش گرفت ومحکم توبغلش چلوند بعداینکه مشتای کوچولوشو حس کرد فهمید بازم جوگیر شده ،بیبی کوچولوشو روی زمین گذاشت وبعد خداحافظی والبته بوسه مجدد از خونه خارج شد
رفتن جین مصادف شد باپوزخند مرموزانه کوچولوهای خبیث

یونگی آروم در اتاق وبازکرد،بامطمعن شدن اینکه کسی نیست وارد اتاق شدو در برای کوچولوها بازگذاشت
کوکی چهاردست و پا روی فرش نشست ونگاهی به طرح برجسته روش انداخت، سعی کرد بادستای کوچولوش اون گلارو بگیره ولی نتونست بخاطر همین اخم کیوتی کردو طبق معمول پستونکشو مکید
#این تابلوها همونایین که توآلبوم دیدیم نگا
صدای یونگی توجه همرو به خودش جلب کرد، حالا هرپنج تاشون به حالت متفکری مشغول دیدن تابلوهای دونفره آپا وددیشون بودن
_آپا جینی...ددی نامجون بوش
کوک ورجه وورجه میکرد تا بهشون اون تابلوی قشنگ ونشون بده بعدکلی ورجه وورجه کردن هیونگاش متوجه منظورش شدن، بادیدن تابلو اییی گفتن
جیهوپ کوکی وبغل کردو صورتشو گرفت
€کوکی تونباید به این عکس نگاه کنی
_ددی لب آپا بوش کلد
+نه کوکی اینو نگو آپا بفهمه دعوامون میتنه
یونگی هوفی کشید همین الانشم 20دیقه از زمانی که داخل اتاق اومده بودن گذشته بود
#بچه ها بیاین برگردیم دیدین چیز خاصی اینجا نبود
+ولی...
دستشو روی لبای جیمین گذاشت
#مینی شروع نکن میترسم آپا یا ددی بیان اگه ببینن داریم فضولی میکنیم حتما ناراحت میشن
وقتی دستشو برداشت لبای جلو اومده جیمین ودید، آخه چرا دونسنگش انقدر کیوت وخوردنی بود؟
+باشه هیونگی بچه ها بیاین بلیم بیرون
هوپی باشه ای گفت ،همونطورکه کوکیو محکم بغل کرده بود سمت دراتاق راه افتاد
همینکه خواستن از اتاق خارج بشن صدای تهیونگ متوقفشون کرد

×بچه ها این و ازتوی جعبه پیداکلدم
یه دیلدو صورتی رنگ با سایز متوسط ،هوم مطمئنا اگه جین میدونست نامجون قفل اون صندوق ونبسته یه تارموروی سرش نمیذاشت ،حالا ما بچه هایی وداریم که باکیوت ترین حالت ممکن کنار صندوق قرمز رنگ نشسته بودن ومشغول بازدید وسیله های عجیب غریب داخلش بودن
+هیننن دیدین گفتم ددی پلیشه این دستبند صورتی ونیگا
#چقد خوشگله
€اینو ببینین سرش قلبیه نوکشم تیزه هیونگی این چیه؟
یونگی اون لباس تور مانندو سرجاش گذاشت وبه جسم توی دستای جیهوپ نگاه کرد ،خیلی آشنا به نظرمیرسید اما...کجادیده بودش؟اوممم...آها
#من اینو دست پسرای سال بالایی دیدم فک کنم اسمش پلاج یاپلاگه یادم نمیاد
کنار سرشو خواروند
€خب به چه دردی میخوره ؟
تهیونگ با غرور خاصی بات پلاگو از دستش گرفت
×هیونگی این ومیزارن تودهنشون تا دندون دربیارن
یونگی صورتشو درهم کرد
#فک نکنم این باشه آخه من شنیدم این ومیزارن توپشتشون
عوقی زدو بات پلاگ و داخل سبد انداخت
×چلا میزارن پشتشون؟
یونگی شونه ای بالا انداخت
#نمیدونم

+آیی من این زیر گیرکلدم کمک!!!
توجه هرسه نفر به جیمینی که سرش زیرتخت بودو اون بوتای هلوییش بدجوری تکون میخورد نگاه کردن
نگاه مرددی به اون جسم صورتی رنگ انداخت وآروم برداشتش
×هیونگ گفتی اینو میزارن پشتشون؟
هم جیهوپ هم یونگی خوب منظور تهیونگ وفهمیدن این براشون مثل یه جور بازی بود، کدوم بچه ای ازبازی بدش میاد؟
+هی چیکارمیکنی...هیننن چرا شلوارکم کشیده شد پایین؟؟؟
تهیونگ آروم اول باقسمت قلبی شکلش اون جسم و روی لپ باسن جیمین فشارداد که جیغش بلندشد
+هیونگی ؟منو بکش بیرون الان گلیم میگیره
یونگی بادیدن دست وپازدنای جیمین زود به خودش اومد، بات پلاگ وازدست تهیونگ گرفت وداخل جعبه پرت کرد
#بسه داری میترسونیش
بعداینکه شلوارک جیمین وبالاکشید با یه حرکت کشیدش بیرون که دقیقا روش قرارگرفت
به محض بیرون اومدن ازاون جای تاریک و خفه کننده ازروی هیونگش بلندشدو اخم ترسناکی کردوپ بایه حرکت روی تهیونگ پرید
+بیتربیت بیتربیت میتشمت
×نکن مینی موهام دلد میگیره چرا موهامو میکشی؟
یونگی با کلی زورو زحمت جیمین وازروی تهیونگ بلندکرد ولی مگه اون موچی بیخیال میشد؟هی جسم کوچولوش توبغل یونگی تکون میخورد عین یه ماهی بدنش و پیچ وتاب میداد
#جیمینی ولش کن
+میخوام بزنمش
بعدکلی کل کل وکتک کاری صدای جیهوپ اونارو توی همون حالت متوقف کرد
€بادکنک پیداکردم هوراااا
جیهوپ گفت و مشغول بازکردن اون بسته های مربیعی شد که داخلش بادکنک بود(کاندوم )
+هیونگی یکی بده من
×نه اول به من بده
جعبه کارتونی واز داخل صندوق بیرون آورد واونو کنارش گذاشت
€بیاین داخلش پره کوکی تونستی بادش کنی ؟هیننن نخورشون
انگشتشو داخل دهن کوکی گذاشت واون تیکه بادکنکای سفیدرنگ وازداخلش بیرون کشید
جیمین و تهیونگ سر اینکه کی بیشتر ازهمه میتونه بادکنک بادکنه مسابقه میدادن ویونگی با دقت وسیله های دیگرو بررسی میکرد
همشون سخت مشغول بازیگوشیشون بودن که باشنیدن صدای در به سمت اون برگشتن وبه قیافه شوکه شده ی ددیشون نگاه کردن
بادیدن صحنه روبروش پاهاش شل شدو کنار در سر خورد
$وای جین پدرم ودرمیاره
نامجون گفت وازسر بیچارگی همونجا کنار در نشست بادست آزادش تلفن وبرداشت بعدپیداکردن شماره موردنظر روش کلیک کرد
"الو...
$یه قبر میخواستم توبهشت بوسان

$یه قبر میخواستم توبهشت بوسان

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

اتاق نامجین

















اینم ازپارت جدید😁😁
امیدوارم دوسش داشته باشین
🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈

kim family 🍓🍓Where stories live. Discover now