بانی خوناشام🐰🩸

1.2K 252 77
                                    

÷بیبی خرگوشی من چرا ناراحته؟
جونگ کوک همونطور که به یه طرف بدنش دراز کشیده بود سرش و بالا آورد تا به آپای خندونش نگاه کنه
_کوکی بد
÷کی گفته پسر من بده؟
جونگ کوک با انگشت تاینیش به دندونای خرگوشیش اشاره کرد که همین حرکت برای پی بردن به ماجرا کافی بود
بیبی بانی و توی بغلش گرفت و بوسه ای به سر انگشتاش زد
÷اشکالی نداره کوکی من که نمی‌خواست هیونگش و گاز بگیره هوم ؟
_مینی گلیه تلد
÷آیگو تو چقدر نازییی
جین گفت و با چلوندن جونگ کوک که برای خلاص شدن از دستش تقلا میکرد بوسه محکمی روی پیشونیش نشوند
$به به میبینم که پدر پسری خلوت کردین
با حضور نامجون اخم محوی روی صورتش نمایان شد و چشم غره ای نصار همسرش کرد
÷10کیلومتر ازم فاصله بگیر کیم نامجون البته اگه هنوز میخوای ددی کوچولوت و داشته باشی
$اوه کامان جفتمون میدونیم که جنبه قهر کردن باهم و نداریم در ضمن ددی کوچولو عاشق بیبی جینیه تو نمیتونی کاری کنی ازهم جدا شن
÷سرش و قطع کردم حساب کار دستت میاد
نامجون هینی کشید و با ناراحتی فیکی دستش و روی قلبش گذاشت
$تو پسرم و ناراحت کردی
÷جدی؟پس چطوره بری برای پسرت کمپین حمایت از ددی کوچولوها راه بندازی
ابرویی بالا انداخت و ظاهر متفکری به خودش گرفت
$فکر بدی نیست ددی های زیادی هستن که مورد خشونت خونگی قرار میگیرن
÷خدایا من و از دست شوهر خوش خیالم نجات بده
نیشخندی به صورت کلافه جین زده و تویه حرکت اون و توی بغلش گرفت
$فرار کنی کجا بری ؟هر جا بری شوهر عزیزت پیدات میکنه
÷یاا ولم کن نکنه واقعا فکر کردی RMی که اینجوری فاز گنگستری میگیری
شاید حرفی برای به زبون آوردن نداشت اما توی دلش هیجان مثل خون توی رگهاش پمپاژ میشد ،اما این باعث نمیشد جلوی نگرانی که وجودش و غرق تنش و اضطراب میکرد بگیره
اگه معشوقه عزیزش میفهمید که شخصیت پشت نقاب متظاهرش چیه بازم عاشقش میموند ؟نامجون نمیتونست اجازه بده همسرش قید زندگی که کنار هم ساخته بودن و بزنه پس در غیر این صورت چاره ای جز محبوس کردنش نداشت
البته توی قلب و آغوشش
÷چرا لال شدییی؟؟؟
با صدای جیغ مانند جین به خودش اومد و حالت متعجبی به خودش گرفت
$ها؟اوه ...ببخشید حواسم پرت شد
÷بچم میخواد بیاد بغلت چرا یه تکونی به اون ماهیچه های عضلانیت نمیدی؟
اینبار توجهش و به جونگ کوکی داد که با چشمای قلمبه ودستای تاینی که مدام باز و بسته میشد انتظار آغوشش و میکشید
لبخندی تحویل بانی کوچولوش داد و بدون معطلی سمتش خیز برداشت
$بیا اینجا ببینم توله خرگوش دندون خوناشامی
÷عع پسرم به این خوبی
نامجون تکخندی زد و سعی کرد نگاه کلافه همسرش و نادیده بگیره
$راستی برنامه های آخر هفتت و کنسل کن میخوایم بریم مسافرت
÷چی؟؟یهویی؟
$همش سه روزه
÷نکنه بخاطر جشن کریسمسه؟
$دقیقا
÷وکجا قراره بریم ؟
بدون اینکه نگاهش و از لبخند پسرکش بگیره زمزمه کرد
$بزودی میفهمی ،این یه سوپرایزه
÷هوم که اینطور
زیر لب زمزمه کرد و مشغول جمع کردن اسباب بازی های بچه ها شد بی توجه به نامجونی که مشتاقانه نگاهش میکرد و دنبال بهونه ای برای چشیدن لبهای خوش طعمش بود
$دیگه دوستم نداری نه؟
طوری سرش و برگردوند که حس کرد تموم استخونای گردنش خورد شدن ...باز دایناسور خراب کارش داشت به چی فکر میکرد ؟
÷یعنی چی
$یعنی همین تو همیشه بعد بیدارشدن بهم بوس صبح بخیر جایزه میدادی اما الان ...
سعی کرد با چشمای لرزونش قلب همسرش و مثل یه اهرم فشار توی مشتش بگیره و متاثرش کنه
چون به خوبی از دل نازک بودن پسرکش خبر داشت و میدونست قراره تا چند دقیقه دیگه زیر بوسه های معشوقش خفه بشه و همینم شد
÷بیا اینجا ببینم کی گفته دوست ندارم هانن؟؟تو دایناسور کوچولوی خودمی
$لاو ...لاو اشتباه کردم آییی کندی لپم و
جین با گرفتن یقه لباسش اون و بالا کشید و خیره به چشمای جذابش لب زد
÷تو مال منی فهمیدی؟؟
$باشه باشه... اصلا غلط کردم خوبه؟
با رضایت سری تکون داد و لبخند غرور آمیزی تحویلش داد
÷خوبه
+آپا...منه
صدای جونگ کوک معترض باعث شد هردو برای لحظات کوتاهی به صورت اخمالوش نگاه کنن که خیلی طلبکارانه بهشون زل زده بود
$چی میگه توله ؟آپای منه؟هه این اول همسر منه بعد بابای تو گرفتی ؟من راجب عشقم با کسی شوخی ندارم بیبی بانی
به نظر می‌رسید تهدیدش به قدر کافی تاثیر گذار بوده چون پسرکش با لبهای آویزون توی فاصله کمی ازش قرار گرفته بود و دستش و به طرفش دراز میکرد
هرچند انگشتای تاینیش هدف دیگه ای داشتن مثل کوبیده شدن توی پیشونی ددی بدجنسش
÷هیننن بیبی؟
$وای خدا ...ببینم تو بوکسوری چیزی هستی ؟جین جای دستش مونده مگه نه ؟
جین برای جلوگیری از پوکیدن براثر خنده زیاد گوشه لباش و به دندون گرفت و سعی کرد نسبت به جای 5انگشتی که روی صورت نامجون خودنمایی میکرد بی تفاوت باشه اما مگه میتونست؟؟
÷اوم...نه بابا یه کوچولو قرمز شده فقط
نامجون تکخند حرصی زد و به حالت نمایشی لباس کوک و که بدجوری اخم کرده بود توی مشتش گرفت
$هی تو نکنه دنبال دردسری هان؟بزار روشنت کنم از معشوقه من فاصله بگیر آپای تو عشق جون جونی منه
_آپا مال کوکیه
$چشمم روشن از کی تاحالا؟
برای اینکه بیشتر حرص پدرش و دراره توی بغل آپای خوشگلش لش کرد و گونش و به پیرهن صورتی رنگش مالید طوریکه لپای کیوتش مدام تکون میخوردن و قلب ددیای بی طاقتش و منفجر میکردن
÷قربون پسر خوشگلم برم که عشق اولشم
جین با ذوق زمزمه کرد و بوسه آبداری روی گونش نشوند و زیر چشمی به نامجون لوس نگاه کرد و از جاش بلند شد
÷خیلی خب حالا لازم نکرده زانوی غم بغل بگیری
قبل اینکه قدم هاش قابل شمارش باشن سر جاش ایستاد و با لحن ملایمی گفت
÷با اینکه هنوز جای رامیون خوری دیشبمون دردمیکنه ولی خودت و برای وعده دومش آماده کن ...میرم کوکی و بخوابونم
خجالت زده از نگاه متعجب نامجون فورا سالن و ترک کرد و لبخند همسرش و پشت سرش جا گذاشت

×مینی دالی چیکال میتنی؟
+هیشش حواسم و پَلت نَتُن
جیمین گفت و دوباره با جلو دادن لبهاش روی کارتای توی دستش تمرکز کرد
+خیلی خب اینم اژ ایننن
یونهی با دیدن کارت طلایی دستاش و روی صورتش گذاشت
^باشه کیم جیمین تو من و شکست دادی حالا کدوم یکی و میخوای؟
جیمین لبخند پیروزمندانه ای زد و بازوی تهیونگ و توی بغلش گرفت
+ته ته من باژی و بُلدَم حالا میتونی هلچی خواشتی بلدالی
تهیونگ ابرویی بالا انداخت و به جعبه عروسکا نگاه کرد که با ظرافت بسته بندی شده و همشون نو و تمیز بودن انگار سال بالایی مدرسشون میخواست با هدیه دادن وسایلش هم یه کار خوب کرده باشه و هم با شرط بازی کردن، یه سرگرمی برای خودش دست و پا کنه
بعد یکم دقت چشمای تیله ایش با دیدن عروسک خرسی برقی زد و اشاره بهش کرد
×اون و میخوام
^اوه این و میگی؟پسر انتخابت عالیه تا دوسال پیش بهترین اسباب بازی ویترینم بود
یونهی گفت و جعبه تلق دار و بین دستای تهیونگ گذاشت و دستی به موهای هردوتاشون کشید
^خب بچه ها من دیگه میرم شماهم برگردین کلاستون
این و گفت و با قدم های سریعی ازشون دور شد .حالا ویمین مونده بودن و عروسک جدیدی که لبخند به روی لبهاشون میاورد
+ته ته دوسش داله؟
تهیونگ ذوق زده دستای تاینیش و دو طرف صورت هیونگش گذاشت و به محض خم شدن بوسه محکمی روی لبای غنچه شدش گذاشت
×عاشقشم مینی ممنونم









پارت جدید
بابت تاخیر شرمنده سعی میکنم پارتارو زودتر بزارم 🫠
امیدوارم دوسش داشته باشین و ازش لذت ببرین ❤️
🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈

kim family 🍓🍓Where stories live. Discover now