اسکویید گیم؟

1.7K 307 38
                                    

سه روز بعد:
سه روز از روزی که دوباره به عمارت برگشته بودن میگذشت. دوباره خانواده کیم سرگرم کارای همیشگیشون شدن
نامجون به کارای شرکتاش میرسید،جین برای پروژه ی مدلینک سال تمرین میکردو فسقلیای کیم هم مثل همیشه دنبال بازیگوشی وشیطنت بودن

+نههههه کنترل باید دست من باسه
جیمین غرید وسعی کرد کنترل واز چنگ تهیونگ در بیاره اما اون توله ببر کوچولو قرارنبود به همین راحتی جسم توی دستاش واز دست بده
×برو اونور خودم میژنم برنامه تودک
+دلوخ نگو تو میخوای نینجا ببینی بدش به منننن
وبعد اتمام حرفش خودشوروی تهیونگ پرت کرد،تهیونگ که انتظار همچین حرکتی داشت کنترل واز جاییکه دستش میرسید بالا نگه داشت ومحکم کمر جیمین وگرفت ،جوریکه عین دوتا آهن ربا بهم چسبیده بودن وبرای بدست آوردن اون وسیله باهم میجنگیدن خیلی کیوت بود
جیمین حرصی لباشو آویزون کرد ،لعنتی تهیونگ همیشه ازش قوی تر بود نمیتونست منکرش بشه ،همون لحظه با فکری که به سرش زد پوزخند شیطانی زد بعد گرفت سر تهیونگ با دستای کوچولو وتپلش لباشو روی لباش کوبید
با حرکت جیمین ،چشمای کوچولوش درشت شد و کنترل از دستش افتاد ،هر وقت جیمین کم میاورد وکاری از دستش بر نمیومد این حرکت ناجوانمردانه رو روش پیاده میکرد که اینجوری تهیونگ کوچولو تقریبا فلج میشدو مقلوب هیونگ شیطانیش میشد
جیمین از گوشه ی چشم به کنترل نگاه کردو باخوشحالی لبای پاستیلیشو از روی لبای تهیونگ برداشت ،بعد برداشتن کنترل کنارش نشست و خوشحال تکونش داد
+هوراااا من بُلدم حالا باید چیزی که من دوس دالم ببینیم
تهیونگ با کمک دستی مبل سلطنتیشون به حالت نشسته درومد و به محض نشستن دست به سینه واخمو روبروشو نگاه کرد ،جاییکه تلویزیون بزرگ ومنحنیشون قرار داشت
جیمین کنترل ونزدیک صورتش برد ونگاه دقیقی به اعداد روش انداخت آپا جینیش گفته بود اگه بخواد برنامه کودک ببینه باید عینک وفشار بده وحالا ما جیمینی وداریم که سخت درحال جستجوی اون عدد عینک ماننده
تهیونگ انگشتشو دورانی روی قلبش حرکت داد ونیم نگاهی به قل دیگش انداخت ،هروقت جیمین لباشو میزاشت روی لباش قلبش درد میگرفت و تند تند میزد این اتفاق باعث میشد حس کنه قلبش درحال دویدنه
+پیداشششش کردممممم
جیمین ذوق زده گفت ودوبار دکمه ی عدد8وفشار داد بعدم کنترل وجلوی چشمای گیج تهیونگ توی شلوارش گذاشت تا یوقت تهیونگ فکر کش رفتن کنترل ازش ونداشته باشه
×ج...جیمینا؟
+بله؟
×قلبم دلد میتنه
+هینننن دلد میتنه؟؟؟؟وایی
جیمین فوری از روی مبل پایین پریدو بدو سمت میز تلویزیونی چوبیشون رفت ،دستشو روی گیره ی الماسی گذاشت وبعد باز کردن در کشو وسیله ی سفید رنگی و ازش بیرون آورد

بعد گذاشتن دستگاه روی قلب تهیونگ ،نگران توی چشماش نگاه کردو منتظر شنیدن صدای دیجیتالی شد
"ضربان قلب نرمال است ،علت تپش نامنظم هیجان تصادفی است
جیمین هوفی کشید ،دوباره روی مبل نشست . بعد گرفتن دست تهیونگ توی دستاش بوسه ای بهش زدو ازش خواست باهم فیلم ببینن تهیونگم لبخند مستطیلی بچگونه ای زدو همراه هیونگ کوچولوی دوست داشتنیش مشغول تماشای فیلم شد اما...
اون شبکه ،برای برنامه کودک نبود بلکه یه شبکه ی کره ای برای سریال های معروف وپر فروش بود وچیزیکه تلویزیون پخش میکرد چیزی نبود جز اسکویید گیم...
برنامه ای که تو همون دقایق اول باعث درخشیدن چشم دوقلوها شد

+نیازبه یه گروگان داریم
این اولین جمله ی جیمین بعد دیدن فیلم بود که با نظر مثبت تهیونگ همراه شد
هردو نیشخندی زدن وهمزمان به اتاق هیونگا نگاه کردن

جیهوپ لبخندی به جونگ کوک زد،اون مدام زبونشو عین یه گربه ی کوچولو بیرون میاوردو انگشتای آغشته به کره ی بادوم زمینیشو لیس میزد
دستمال وروی گونه هاوانگشتاش کشید ،همینطورکه جیهوپ سرگرم پاک کردن دست و صورت کوک بود دربازشد
لبخندی به دونسنگاش زد،سعی کرد حالت عجیب چهرشونو نادیده بگیره وببینه چیکارش دارن
€چیشده؟
×هیونگ به کمکت نیازداریم
€چه کمکی
جیمین چشماشو درشت کردو همزمان نیشخندی زد ،حالت چهرش باعث شد کوک از خنده ریسه بره و روی زمین غلت بزنه
+هیونگ تو نمیتونی کمکمون کنی
€پس چرا اومدین بالا؟فک کردم دارین فیلم میبینین
تهیونگ کیسه پلاستیکی واز پشت شلوارش بیرون آوردو همونطورکه با جیمین به هیونگشو وکوک نزدیک میشد گفت
×هیونگی تو نمیتونی کمکی بتنی ولی شاید هیوندی بتونه چون ما تو وکوکی وگروگان میگیریم
تا جیهوپ به خودش اومد جیمین وتهیونگ اونو روی زمین انداختن واون کیسه ی سیاه رنگ وروی سرش کشیدن

یونگی چشماش به بیسیم اسباب بازیش افتاد .
داشت زنگ میخورد؟
هدفونشو روی میز گذاشت وبیسیمشو برداشت ،بعد فشار دادن دکمه ی سیاه رنگ اونو نزدیک لباش برد
#بله
×هیونگ ؟
#تهیونگ
×بیابازی کنیم
آهی کشید
#ته من الان بایدتکالیفم وانجام بدم
€یونگی هیونگ نجاتم بده این دوتا دیوونه شدن
یونگی از جاش بلند شد، اون صدای جیهوپ بود؟اون دوتا وروجک باز داشتن چیکار میکردن؟
+هیونگی باید کمکشون کنی
#باشه باشه ولی بعدازاینکه بردم باید به دوتا ازقانونام عمل کنین باشه؟
بعد یه دیقه سکوت بازم صدای جیمین توی بیسیم پیچید
+پیشنهادخوبیه هیونگی ،بهش فکرمیکنیم بهتله دنبال سرنخا بگلدی فعلا بای بای بوس بهت
یونگی تکخندی زد ،یه جورایی به این سرگرمی نیاز داشت پس چرا استفاده نکنه ؟
کلاه کارآگاهیشو از توی کمد برداشت وبیسیم و توی کمربند کلانتریش جا ساز کرد
#ازهمین حالا خودتونو باخته بدونین دونسگای فسقلی







پارت جدید
امیدوارم خوشتون بیاد
🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈

kim family 🍓🍓Where stories live. Discover now