🐿🐣🐱

1.2K 255 22
                                    

+آپا ...هق کجاست؟
نامجون مضطرب لباس موچی کوچولوش و ازتنش درآورد و اون و توی سبد کنار لباسشویی گذاشت
جیمین حتی یه لحظه هم دست از گریه کردن نمیکشید
دوست نداشت تهیونگ متوجه بشه که اون بازم جاش و خیس کرده اون وقت بازم مسخرش میکرد و بهش لقب شاشو میداد
$بیبی گریه نکن ددی و ببین ...چیزی نشده که
جیمین بینی قرمز شدش و بالا کشید و از پشت موهاش به چشمای ددی نامجون مهربونش نگاه کرد
+ولی آخه ...هق‌..ته ته من و مسخله میتنه
$قرار نیست راجب این موضوع به کسی چیزی بگیم این یه راز بین من و موچیه
+قول؟
انگشتش و دور انگشت تاینی و تپل موچی کوچولوش حلقه کرد
$قول
جیمین دستاش و باز کرد که آغوش گرم و پر آرامش نامجون نصیبش شد اینطور که مشخص بود امشب باید توی اتاق پدراش میخوابید
دوست نداشت بازم ذهنش درگیر اون کابوس ترسناک بشه که چشمای عسلیش و خیس و اشکی میکردن
+ددی؟
$جانم؟
+آپا تُجاست؟
نامجون آب دهنش و قورت داد و نیم نگاهی به کمد لباسا انداخت الان باید چه جوابی به چشمای منتظر و لبای غنچه شده پسرکش میداد ؟
اون لحظه به حدی گیج و دستپاچه شده بودن که نامجون فورا جین و توی اتاق چپوند و بی توجه به چشمای درشت شدش درو بست
با اینکه امکان به قتل رسیدنش 1000از 100بود اما خب چاره دیگه ای نداشت
$آپا رفت آشپزخونه یه چیزی برداره بیبی
+چی بلداله؟
دستی به پشت گردنش کشید و یکم فکر کرد
$یه ...یکم گشنش بود میخواست کیک بخوره
+ولی آپا جینی شبا شیلینی نمیخوله ددی
جیمین با اخمی که رفته رفته روی پیشونیش عمیق تر میشد گفت و از ددیش فاصله گرفت
+دالی بهم دلوخ میگی؟
$من؟؟نه...معلومه که نه
+پس خودم میلم ببینم تجاست توی یه فیلمه دیدم که یه مَلده همسلش و توی خونه قایم کلدولی بچه ها پیداش تلدن منم باید آپا لو نجات بدم
تمام حرفاش و بدون ذره ای مکث و با لحن شیرین بچگونش گفت و با بدن برهنه و بوتی هلوییش که بخاطر سرعت زیادصاحب کوچولوشون تکون میخوردن از کنار نامجون گذاشت و اتاق و ترک کرد

÷کیم فاکینگ نامجون باید توی خوابت ببینی که بتونی با اون خرطوم فیلت بشاشی
$لاو میشه انقدر ددی کوچولو و تهدید نکنی ؟
حالت ناراحتی به خودش گرفت و دستش و روی دیکش کشید
$هی!میبینی ؟هر شب برای داشتنت آه و ناله میکنه بعد که کارش باهات تموم شد اینجوری...آخخ سرم
جین چشم غره ای نصار همسرش کرد و دمپاییش و پوشید
÷تو بچه من و لخت پدرزاد فرستادی بیرون از اتاق ؟اگه سرما بخوره واقعا باید ددی کوچولو و ببوسی بزاری کنار
نامجون وقتی دید جین حواسش پرته اداش درآورد و پشت سرش راه افتاد تا با کمک هم دنبال موچی کوچولو بگردن و زودتر جلوی دردسر جدید و بگیرن

15دقیقه بعد :

جین ترسیده نگاهش و از پشت مبل گرفت و به قیافه گیج همسرش داد چطور ممکن بود پسر کوچولوش یهویی غیب بشه؟
÷نامجون بچم کو؟
$به جون پدرم گفت میاد آشپزخونه نمیدونم الان کجاست
چشماش از این درشت تر نمیشد ،قدمای آرومش و سمت نامجون برداشت و نزدیکش شد
$ل...لاو؟
سعی کرد بدون لکنت حرف بزنه اما مگه اون چشمای عصبانی میزاشتن ؟انگاری واقعا باید بیخیال ددی کوچولوش میشد اما مگه تقصیر اون بود ؟؟
÷بچم و پیدا میکنی کیم فاکینگ نامجون همین حالا
$باشه باشه پیداش میکنم(قورت دادن آب دهن)فقط تو عصبانی نباش خب؟
÷زود باش
نامجون دستاش و بالا آورد تا به همسرش اطمینان بده کاری که خواست و انجام میده بعد خیلی زود از پله ها بالا رفت تا توی اتاقای دیگه دنبال اون بیبی موچی شیطون بگرده

توی اتاق تهیونگ و جونگ کوک هیچ اثری از پسر کوچولوش پیدا نکرد ،اینبار واقعا داشت نگران میشد تا اینکه بعد گشتن توی اتاق یونگی و جیهوپ با این صحنه فوق کیوت روبرو شد
جیمینی که بدون هیچ پوششی بین دوتا هیونگاش خوابیده بود و مشغول مکیدن انگشت شست هوپی هیونگش بود و دستای یونگی روی موهاش تکون میخوردن
÷چیشد پیداش...
$هیسس
جین متعجب دست نامجون و از روی لباش برداشت و نگاهی به داخل اتاق انداخت
خیلی زود قلبش با دیدن پسراش کنار هم تبدیل به بمب اکلیلی شد و لبخند به روی لبهاش آورد
نامجون سر جین و روی سینه خودش گذاشت و بوسه ای مهمون لپ گل انداختش کرد
$کنار هم بودن بچه ها و دیدن خنده هات تنها دلیل زندگی منه
همین حرف برای سرخ تر شدن گونه جین و حلقه شدن دستاش دور کمر شوهرش کافی بود








پارت جدید
امیدوارم دوسش داشته باشین عیدتونم با تاخیر مبارک امیدوارم سال خوب و خوشی و کنار خانوادتون داشته باشین 🎀
🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈

kim family 🍓🍓Where stories live. Discover now