"نقطه شروع"

290 85 11
                                    

+تو همین الان هم از چشم من افتادی کیونگسو... دیگه هیچ ارزشی برام نداری.

جونگین با سردی تمام گفت و کیونگسو حس کرد قلبش یخ زده.

+دیگه برام مهم نیست چی هستی و برای چی به زندگیم اومدی. مهم نیست اگه میگفتی منو دوست داری و همه ش دروغ بوده. حتی مهم نیس اگه من احمق عشقت رو باور کردم... دیگه هیچی برام مهم نیس. فقط دیگه نمیخوام بیشتر ازین گول بخورم.

-من گولت نزدم جونگینی. هیچکدوم از حرفها و حس هام دروغ نبودن من هنوزم دوستت دارم.

+بس کن کیونگسو... قبلا بهت گفته بودم که برای کارهای خوبت جایزه میگیری و هر کار بدی که میکنی جریمه داره. حالا تو بدترین کاری که میتونستی رو انجام دادی و جریمه ت اینه که برای همیشه بری.

-چی؟!

کیونگسو مطمئن نبود که اون جمله رو درست شنیده.

+دیگه هیچوقت نمیخوام ببینمت. ازین به بعد ما دیگه همدیگه رو نمیشناسیم همونطور که تمام این چند ماه من تو رو نمیشناختم. حتی اگه جایی اتفاقی همدیگه رو دیدیم جوری رفتار کن که انگار من رو ندیدی همونطور که من دیگه نمی بینمت. برو کیونگسو...
جوری برو که باورم بشه هیچوقت توی زندگیم نبودی. که فکر کنم همه ی این چند ماه توی یه رویای شیرین که تهش به کابوس ختم شده بودم. یه کابوس که به مرور فراموش میشه.

جونگین با صدایی که تحلیل میرفت گفت و منتظر نموند تا ناله ی کیونگسو که اسمش رو بین بغض و اشک به زبون میاورد، بشنوه.

«-گفتی اگه کارهامو درست انجام بدم و خوشحالت کنم میذاری بغلت کنم. اگه اشتباه کنم چی؟!
+اگه اشتباه کنی از بغل کردن من محروم میشی.
-چقدر؟!
+خب هر چقدر اشتباهت بزرگ تر باشه، زمان محرومیتت بیشتر میشه و تو با دیدن من و اینکه نمیتونی بغلم کنی تنبیه میشی.
-من هیچوقت دوست ندارم تنبیه شم چون فهمیدم که خیلی سخته پس هیچوقت اشتباهی نمیکنم که ناراحتت کنه.»

کیونگسو بخوبی جملاتی که خیلی قبل تر بین خودش و جونگین رد و بدل شده بود رو بیاد آورد و اشک گرم تازه ای روی صورتش روون شد.

دیگه هیچ راه برگشتی برای جبران اشتباهات کیونگسو وجود نداشت. اون نه تنها از آغوش جونگین، بلکه برای همیشه از دیدنش محروم شده بود و این نقطه ی شروع تنبیه و تبعید پسر کوچکتر بود.

پایان فصل اول

﹏•♡↬  great wrecking ball, great miracles_ S1 ↫♡•﹏Where stories live. Discover now