"گند زدن اساسی"

232 94 44
                                    

نیم ساعتی میشد که جونگین و کیونگسو توی آشپزخونه بودن. البته اگه دیگه میشد اسم اون مکان رو آشپزخونه گذاشت.

اونا مثلا داشتن غذا درست میکردن اما اگه یه نفر سوم هم حضور داشت و نگاشون میکرد فقط میدید دارن به درو دیوار و کف و سقف آشپزخونه و وسایل داخلش گند میزنن.

به هر حال از کیونگسو که نمیشد توقعی داشت اما پسر بزرگتر هم آنچنان با تجربه نبود و با وجود اینکه گاهی مادرش برای انجام کارهاش از خونه بیرون میرفت و چند ساعتی تنها توی خونه میموند، جونگین هیچوقت تلاش نکرده بود به آشپزخونه بره و برای خودش چیزی درست کنه بخوره و ترجیح میداد از بیرون سفارش بده.

خب نتیجه ی این بی تجربگی هردوشون، یه سقف قرمز شده با سس، یه بدنه ی یخچال زرد شده با زرده تخم مرغ و کابینت و کانترهای سفید شده با آرد بودن و کف آشپزخونه هم پر از پوست تخم مرغ و پاکت های غذا بود.

اما یه مورد وحشتناک که بیشتر از همه چیز به چشم میومد اجاق گازی بود که به طرز غیر قابل باوری رنگش از سفید شیری تبدیل به قهوه ای مایل به سیاه تبدیل شده بود و هیچکدومشون ایده ای برای اینکه بخاطر سرریز شدن شیر روی اجاق گاز این شکلی شده یا مشکل دیگه ای براش بوجود اومده نداشتن.

به هر حال با هر دردسر و گند کاری ای که بود اونا الان یه ظرف خوراکی تقریبا تزیین شده داشتن که ترکیبی از چند نوع غذا بود و هیچکدوم از اینکه بعد از خوردنش زنده خواهند موند یا نه خبری نداشتن!

جونگین بعد از برداشتن چاپستیک و قاشق ها به زحمت خودش رو از فاجعه ای که توی آشپزخونه رخ داده بود بیرون کشید و کیونگسو هم که حالا بیشتر از قبل صدای قاروقور شکمش بلند شده بود دنبالش راه افتاد و پشت یه میز کوچیک توی پذیرایی نشستن و بعد از انداختن نگاه مشکوکی به همدیگه جونگین چاپستیک و کیونگسو قاشقش رو برداشت و هر دو با هم اولین لقمه ی غذای ابداعی و خلاقانه و البته خطرناکشون رو به دهن بردن و مشغول جویدن شدن.

-مزه ی... مزه ی...

+غذای کپک زده میده.

جونگین جمله ی کیونگسو رو کامل کرد و هر دو به سرعت محتویات توی دهنشون رو توی سینک خالی کردن.

+حالا چه غلطی بکنیم؟! هم آشپزخونه رو ترکوندیم هم نتونستیم چیزی بخوریم.

جونگین بعد از آب کشیدن دهنش با ناله و زاری گفت و کیونگسو نگاهی به دور و برش انداخت.

-ما که آشپزخونه رو نترکوندیم. اون نترکیده.

جونگین خسته و بیحال خنده ی کوتاهی از برداشت غلط کیونگسو از اون جمله کرد و سعی کرد بین اون همه شلوغی و کثیفی جایی برای نشستن پیدا کنه.

+منظورم همین کثیف کاری هاس. باید تا قبل از اومدن مامانم اینجا رو تمیز کنیم وگرنه خیلی بد میشه.

﹏•♡↬  great wrecking ball, great miracles_ S1 ↫♡•﹏Where stories live. Discover now