"اوه سهون؟!"

246 100 22
                                    

عصر یکشنبه بود و جونگین همونطور که داشت به منظره ی رو به روش نگاه میکرد، فکرش مشغول بود. به اینکه چند روز دیگه که دقیقا نمیدونست چند روز دیگه میشه، شبح خون آشام قراره چجوری گرایشش رو برای بکهیون مشخص کنه و البته هر جوری هم که بود، قطعا جور خوبی نبود!

_به چی فکر میکنی؟!

خانم کیم بعد از اینکه متوجه شد جسم پسرش فقط اونجا حضور داره پرسید و جونگین سر تکون داد.

+هیچی. یه اتفاقی افتاده بود، داشتم بهش فکر میکردم.

_خب... چطوره با کیونگسو یکمی این اطرافو بگردین. حتما حوصله ت سر رفته نه؟!

خانم کیم جمله ی دوم رو به کیونگسوگفت و پسر ریز جثه سر تکون داد.

در واقع خانم کیم پیشنهاد داده بود که روز تعطیلشون رو به گردش برن و کیونگسو چون اولین بارش بود که اینو تجربه میکرد، ذوق زده بود اما سکوت جونگین و اینکه همه ش تو فکر بود، ذوقش رو از بین برده بود.

+بلند شو.

جونگین با دیدن برق چشمهای کیونگسو گفت و پسر کوچیکتر فورا از جا پرید.

_اینو با خودتون ببرید و بخورید. زیاد هم دور نشین. خب؟!

خانم کیم ظرف کوچکی از خوراکی دستشون داد و جونگین با لبخند تشکر کرد.

+تو نمیای؟

_مدتیه که اینجا نیومدم. شما برید. منم یکم خلوت میکنم با خودم.

جونگین سر تکون داد و راه افتاد و کیونگسو هم دنبالش کرد.

-اینجا خیلی قشنگه.

+ما زیاد اینجا میومدیم. قبل از اینکه پدر و خواهرم تو تصادف کشته شن.

جونگین به آرومی گفت و کیونگسو نتونست خودش رو کنترل کنه و دستش رو گرفت.

-میدونم خیلی سخته. برای همین ساکت بودی؟!

+نه. بخاطر این نبود. توی مدرسه همه چی پیچیده شده و ذهنم درگیره.

کیونگسو که نمیفهمید جونگین از چی حرف میزنه سرش رو کج کرد.

-من فکر میکردم مدرسه جای خوبی باشه.

+آره جای خوبیه اما تا وقتی که بعضیا نخوان اونجا رو تبدیل به جهنم کنن.

-جهنم چیه؟!

+یه جای وحشتناک که همه توش به گا میرن!

جونگین خلاصه و مفید جواب داد و کیونگسو گیج تر شد.

-به گا میرن یعنی چی؟! تو قبلا هم اینو گفتی.

+شاید بعدا بهت نشون دادم یعنی چی. الان زوده برات!

کیونگسو که برای بار دوم جواب این سوالش رو نگرفته بود لباشو آویزون کرد و جونگین با دیدنش به خنده افتاد.

﹏•♡↬  great wrecking ball, great miracles_ S1 ↫♡•﹏Where stories live. Discover now