"دوچرخه سواری"

224 79 9
                                    

جونگین و سهون حتی فکرش رو هم نمیکردن که بکهیون بعد از اون حمله ی وحشیانه و ضربه ی کاریش به سهون که تا مرز بی دیک شدن برده بودش، تا چند روز سراغشون بیاد و جونگین حتی منتظر بود بکهیون طی یه عملیات تروریستی، شبانه به اتاقش حمله کنه و توی خواب یه بار دیگه ختنه ش کنه! و هر بار که به این فکر میکرد همزمان با خنده لرزی از تصورش به بدنش می افتاد.

اما بکهیون تمام تصورات اون دوتا خودشیفته ی عوضی رو بهم ریخت وقتی که فردای اون روز انگار نه انگار که اتفاقی افتاده باشه، دوباره از دیک سهون آویزون شد و عین قبل باهاشون گرم گرفت!

انگار توی دنیای بیون بکهیون، دلخور شدن از بقیه جایی نداشت و زود همه چیزو فراموش میکرد و خب این یجورایی به نفع سهون هم بود چون دیگه نیازی نبود از قاتل دیکش معذرت خواهی و منت کشی کنه و یبار دیگه ازش کتک بخوره و البته برای جونگین که از کابوسهای شبانه ش و ختنه شدن دوباره خلاص میشد.

اولین آخر هفته ی بهاریشون نزدیک بود و با کمی گرم تر شدن هوا، البته فقط تا حدی که برفهای روی زمین آب بشن، و با نسیم خنک بهاری، بکهیون پیشنهاد یه گردش و تفریح یه روزه رو داده بود.

جونگین نمیدونست که دقیقا برنامه ی بکهیون برای اون روز تعطیلشون چیه و همین کمی نگرانش میکرد چون اون پسر جز دردسر برنامه ی دیگه ای نداشت و از طرفی نمیخواست کیونگسو رو توی خونه تنها بذاره.

پسر کوچیکتر چند روزی میشد که از امتحانای میان ترمش خلاص شده بود و برای روز تعطیلی که در انتظارش بود خیلی ذوق داشت و اگر میفهمید که جونگین با دوستاش از قبل قرار گذاشتن حسابی توی ذوقش میخورد.

پس جونگین سعی داشت یجوری که زیاد هم ضایع نباشه و هم براش حرف در نیارن، معذرت خواهی کنه و بگه نمیتونه همراهیشون کنه اما گوش بکهیون بدهکار این حرفها نبود.

_خوشحال میشم اگر دلیل قانع کننده ای برای نیومدنت داری بشنومش!

بکهیون با لحنی تمسخر آمیز گفت و جونگین ابرویی بالا انداخت.

+الان این بده که دارم میگم سرِ خر نمیشم و اجازه میدم به یه دیت دو نفره برین؟!

_سرِ خر نیستی. من و سهون از همون اول هم گفتیم خوشحال میشیم اگه توی خط کش هم به رابطه ی ما بله بگی و تریسامش کنیم.

بکهیون با خونسردی گفت و جونگین به سهون که بی هیچ حالتی فقط به مکالمه هاشون گوش میداد، نگاه کرد.

_تو چرا از من نمیکشی بیرون بکهیون؟!

جونگین بحث آخر هفته شون رو با سوالش کاملا به مسیر انحرافی کشوند و بکهیون آهی کشید.

_اولا هیچوقت داخلت نبودم که بکشم بیرون. دوما الان دیگه بقول خودت فرو کردم تو سهون و متاسفانه دیک دیگه ای ندارم که برای تو استفاده ش کنم. سوما چرا بحث رو عوض میکنی؟! من فقط پرسیدم دلیلت چیه که نمیخوای بیای؟!

﹏•♡↬  great wrecking ball, great miracles_ S1 ↫♡•﹏Where stories live. Discover now