"آدم برفی"

233 86 18
                                    

کیونگسو فکر میکرد توی برف بازی قراره خیلی بهش خوش بگذره، اما جونگین یجورایی باعث شده بود اون لذت ازش گرفته بشه.

جونگین فکرش رو نمیکرد وقتی که کیونگسو لباسهای گرم و زمستونی خودش، که براش یه کوچولو بزرگ بودن رو بپوشه، اونقد دوست داشتنی و بامزه بشه و لبهای بزرگش که بخاطر سرما قرمزتر از همیشه شده بودن انقد تو چشم بیان.

قلبهای صورت کیونگسو، توی اون منظره ی برفی مثل یه یاقوت سرخ میدرخشیدن و جونگین تنها راهی که بتونه از فکر کردن بهشون و هوسش برای بوسیدنشون دست برداره رو توی پرت کردن گلوله های برفی به سمت پسر بی گناه و بی خبر از همه چی، پیدا کرده بود.

قبل از اینکه کیونگسو بتونه بپرسه «خب چجوری باید بازی کنیم؟» اولین گلوله ی برف به پیشونیش که تقریبا زیر کلاه بافتی روی سرش پنهون شده بود، برخورد کرد و کیونگسو شوکه و گیج از ضربه ای که بهش خورده، به کسی که اون رو سمتش پرتاب کرده بود نگاه کرد.

-جون...گینی!

کیونگسو با لحنی ناراحت و نگران پسر دیگه رو صدا زد و فکر کرد مگه چیکار کرده که جونگین اون رو زده؟! اما وقتی لبخندش رو دید گیج تر از قبل سر جاش بی حرکت موند.
جونگین باز هم خم شد و گلوله ی دیگه ای از برف رو بین دستکش هاش گرفت و به کیونگسو نزدیک شد.

+متاسفم اگه دردت گرفت.

جونگین با لبخند کمرنگی گفت و بعد گلوله رو به کیونگسو نشون داد.

+برای اینکه بازی کنیم، باید اینا رو درست کنیم و به همدیگه بزنیمشون. هر کی زودتر خسته شد و روی زمین افتاد بازنده س.

جونگین با شیطنت قانون بازی رو که همون لحظه به ذهنش رسیده بود، گفت و کیونگسو گیج تر از قبل بهش نگاه کرد.

-یعنی باید همدیگه رو بزنیم؟!

+آره. اونا نرمن و درد نمیگیره.

جونگین با بدجنسی دروغ گفت چون اون گلوله های سفید درست مثل گلوله های واقعی بدن رو سوراخ میکردن!

کیونگسو سری تکون داد و و جونگین قبل ازینکه پسر مقابلش فرصت کنه خم بشه، گلوله ی توی دستش رو اینبار به کمرش کوبید و کیونگسو از درد اخم کرد.

-جونگینی!

کیونگسو با نارضایتی غرید و جونگین تشویقش کرد.

+زودباش فسقلی، تو هم بزن.

کیونگسو به سرعت اولین گلوله رو درست کرد و اونو به سمت جونگین پرتاب کرد اما پسر بزرگتر با زیرکی جا خالی داد و برای کیونگسو که حالا کمی کفری شده بود، زبونک در آورد.

-تو...تو...

کیونگسو با حرص غرید اما جونگین گلوله ی بعدی رو به شکمش زد و کیونگسو از شدت ضربه اخم کرد.

﹏•♡↬  great wrecking ball, great miracles_ S1 ↫♡•﹏Where stories live. Discover now