"میخوام ببوسمت"

249 93 10
                                    

جونگین فکر میکرد بکهیون با پیدا کردن سهون و اعتراف کردن بهش دیگه دست از سرش برمیداره و بالاخره میتونه بعد از مدتها نفس راحتی از دست خودش و کارای پر دردسرش بکشه اما اون کاملا در اشتباه بود.

چون حالا علاوه بر بکهیون، دوست احمق و دراز خودش یعنی اوه سهون که کاراش دست کمی از بکهیون نداشت هم یک ماهی میشد که سرو کله ش تو مدرسه و کلاسش پیدا شده بود و جونگین از غیبت های گاه و بیگاه سهون سر کلاس ها خسته و کلافه شده بود.

چون اون دراز لعنتی بعد از خوندن نامه های یواشکی بکهیون قبل از شروع کلاس ها، عین جن غیبش میزد و جونگینو مجبور میکرد که بجاش حاضری بزنه و یجوری نبودش رو سر کلاس مخفی نگه داره!

جونگین حتی چندباری زده بود به سرش که قید دوستی چند ساله ش رو با سهون بزنه و بره به معلمشون همه چی رو بگه اما باز لعنت به اوه سهون که جونگین توانایی خیانت کردن بهش رو نداشت.

با این حال جونگین فکرش رو نمیکرد که بخواد ساعت آزاد هر هفته ش که هیچ کلاسی نداشتن رو صرف نگهبانی دادن برای اوه سهون و دوست پسر لعنتی دردسرش کنه.

چند روز بعد از اینکه سهون گچ پاشو باز کرد اونا با لبخندهای احمقانه شون پیش جونگین رفتن و ازش خواستن که بیاد و جلوی ورودی دستشویی ها کشیک بده که کسی داخل نیاد.

جونگین گیج شد چون نمیدونست دلیل این درخواستشون چیه اما وقتی بکهیون با پررویی و بی شرمی بهش گفت اون و سهون قراره توی دستشویی چکاری انجام بدن، جونگین رنگش کاملا از خجالت سرخ شد و تا مرز جیغ زدن رفتن.

+شما دوتا چه کوفتی تو سرتونه؟! میخواین برین اون تو و با هم سکس کنین و ازم میخواین نگهبانتون باشم و نذارم کسی بیاد دستشویی؟!

جونگین با لحنی ترکیبی از ناباوری، خجالت و عصبانیت گفت و اینبار سهون جوابشو داد.

_هی کیم جونگین! سکس نه! ما فقط یکم با هم ور میریم و شاید به یه هندجاب و فوق فوقش بلوجاب ختم بشه! برای یه سکس کامل ما نیاز به کاندوم داریم و متاسفانه هیچکدوم همراهمون نیست. بعدشم تو قرار نیست نذاری کسی تو بیاد. فقط قبل ازینکه کسی بیاد بهمون علامت میدی و ما کارمونو متوقف میکنیم تا صداش در نیاد. همین!

سهون با خونسردی و لبخند جمله شو تموم کرد و قبل از اینکه جونگین بتونه فکش رو از روی زمین جمع کنه بکهیون اخم کرد.

_خب... فکر نمیکنم زیاد احتیاجی هم به کاندوم باشه نه؟!

_اوه چرا نیازه. ازونجایی که تو خصلت های دخترونه ی زیادی داری میترسم رحم هم داشته باشی و حامله شی. میدونی این خیلی بده که تو این سن بخوایم یه بچه بزرگ کنیم!

سهون با خباثت جواب بکهیون رو داد و بکهیون با جیغ دنبال سهون افتاد.

_هی عوضی دراز اگه راست میگی وایسا تا بهت نشون بدم اونی که حامله میشه کیه!

﹏•♡↬  great wrecking ball, great miracles_ S1 ↫♡•﹏Where stories live. Discover now