"زنگ خطر"

241 81 7
                                    

در واقع جونگین از اتاقش یا بهتره بگیم کیونگسو فرار کرد. اینطور نبود که جونگین با اتفاقاتی که چند دقیقه ی قبل رخ داده بود، تحریک یا همچین چیزی شده باشه ولی اینو نمیتونست انکار کنه که از واکنش های کیونگسو به لمس هاش و جوری که بین ناله هاش صداش میزد، خوشش اومده.

اون قبلا هم چند باری گی پورن دیده بود اما یا خوشش نیومده بود یا هیچ حسی بهشون نداشت ولی حالا که خودش به یه پسر دیگه برای ارضا شدن کمک کرده بود، یه حس متفاوت که نمیدونست چیه بهش دست داده بود و شاید بخاطر همون حس بود که کیونگسو رو بوسیده بود.

در واقع هدف اولیه لبهای جونگین لبهای کیونگسو بودن چون اونا توی اون لحظات زیادی توی چشم میومدن و قرمزیشون باعث میشد که جونگین فکر کنه داره به دو تا گیلاس درشت و قرمز متحرک که هی اسمش رو ناله میکنن، نگاه میکنه اما اون جلوی خودش رو گرفت و بجای مزه کردن لبهای سرخ عروسکش که مطمئنا شیرین هم بودن، لپ نرمش رو بوسید و خب نرمی زیر لبش هم چیزی از لب های مزه نشده ش کم نداشت چون به نظر میرسید تمامِ اون پسر شیرینه!

کیونگسو توی اون لحظات زیادی بی دفاع به نظر میرسید و شاید اگه کس دیگه ای جز جونگین اونجا بود و بهش سرویس میداد، قطعا ازش ساده نمیگذشت و به جای یه بوسه ی کوچیک روی گونه ش، یه سرویس کامل برای جبران محبتش ازش میگرفت.

هر چند که جونگین صاحب اون انسان عروسکی بود و میتونست جور دیگه ای ازش مزدشو بگیره، اما نه جونگین همچین آدم عوضی ای بود که بخواد لذت کیونگسو رو به درد تبدیل کنه و نه گرایش لعنتیش که این اواخر تغییرات عجیبی کرده بودن اجازه میداد.

یجورایی فرار جونگین برای این بود که از خودش و افکارش در اون لحظه ترسیده بود و میدونست که کیونگسو هم توی این مورد بی تقصیر نیست. شاید اون عروسک تبدیل شده سحر و جادو بلد بود که تونسته بود جونگین رو اینجوری دگرگون کنه!

به هر حال جونگین نیاز داشت کمی تنها باشه تا بتونه تمام اتفاقات افتاده رو هضم کنه و باهاشون کنار بیاد و این تا زمانی که زنگ در خونه به صدا در اومد، طول کشید.

+غذا رسید.

جونگین کوتاه و جوری که کیونگسو بشنوه گفت و کیونگسو با لباسهای عوض شده از اتاقشون بیرون اومد. به نظر میرسید پسر کوچیکتر کمی معذب و خجالت زده باشه و جونگین میتونست اینو از سرش که تمام مدت خوردن غذا پایین بود، بفهمه.

در واقع خود جونگین هم کمی از جو بوجود اومده، معذب بود اما سعی میکرد عادی رفتار کنه تا کیونگسو هم راحت باشه.

+خوشمزه نیست؟!

 جونگین به کیونگسو که داشت به آرومی غذاشو میخورد نگاه کرد و پرسید و پسر کوچیکتر بدون اینکه نگاش کنه، سر تکون داد.

﹏•♡↬  great wrecking ball, great miracles_ S1 ↫♡•﹏Where stories live. Discover now