┨S2 Chapter 6 ├

Start from the beginning
                                        

با کلافکی روی تخت نشسته بود و تمام تمرکزش روی پاهاش بود تا بتونه کمی اونها رو تکون بده ولی هیچ نتیجه ای در پی نداشت بلکه حس میکرد کم کم بی حسی پاهاش داره بالا تر می یاد و دستهاش رو هم میگیره .
کلافه بود و کای بعد از بردن صبحانه سراغش نیومده بود . نمی دونست فرق این دفعه با دفعات قبل چیه که خوب نمیشه . شاید این دفعه کای کارش رو درست انجام نداده بود .
دادی زد : کایییی .
چند ثانیه طول کشید تا کای ترسیده داخل شه : چی شده ؟
کیونگسو اخم وحشتناکی کرد : میشه بگی صبح تا حالا داری چه غلطی میکنی ؟
-دنبال راه حل میگردم ؟
نامطمئن گفت .
-وقتی مریضت اینجاست کجا دنبال جواب میگردی ؟
کیونگسو طعنه زد .
کای شونه ای بالا انداخت . کیونگسو با خودش فکر کرد چرا همیشه باید خودش همه کارها رو انجام بده .
به کای اشاره کرد جلو بیاد و وقتی کای کنارش نشست بی فکر دستش رو به سمت یقه کای برد و شروع به باز کردن دکمه های کای کرد . کای شوکه دستهای کیونگسو رو گرفت : داری چیکار میکنی ؟
-مثل دخترهایی که قراره بهشون تجاوز شه رفتار نکن وظیفه ات رو انجام بده و کاری کن خوب شم .
کای بهت زده شد . دلیلش اصلا مهم نبود . این اولین بار بود کیونگسو برای یه چیز فیزیکی بینشون پیشقدم میشد . قلب کای شروع به تند تند زدن کرد .
کیونگسو صورت بهت زده کای رو دید متوجه شد چقدر شتاب زده رفتار کرده . برای یک ثانیه با فکر کردن به پیشنهاد مسخره اش خجالت زده شد و خواست یقه اش رو ول کنه ولی تازه متوجه شد دستهاش بین دستهای کای اسیر شده و تلاشش برای جدا شدن باعث شد فشار دست کای بیشتر از قبل بشه . لبش رو گزید و به کای خیره شد . دیگه اثری از اون نگاه بهت زده نبود حالا نگاه کای روی لبهاش بود که بین دندون های خودش اسیر بود . کاری که از صبح زیاد کرده بود .
-لبهات زخم شده .
کای با صدای گرفته و بم زمزمه کرد . البته که کای به لبهای کیونگسو خیره بود . لبهایی که دیشب بوسیده بود ولی بخاطر استرس اون لحظات چیزی رو حس نکرده بود و حالا اون لبها زخم بود . وظیفه کای خوب کردن اون زخم ها بود . پس بی توجه به هر احتمالی جلو رفت و لبهاش رو روی لبهای کیونگسو گذاشت .
یه چیزی مثل برق توی تن کیونگسو دوید و دستش رو ازاد کرد و با کمی فشار کای رو عقب هل داد . قلب دوتاشون تند میزد و نفس نفس میزدند . کای به سختی نگاهش رو از لبهای کیونگسو گرفت و به چشمهاش داد . برای یه ثانیه توی چشمهای هم زل زدند و کیونگسو برای اولین بار تونست توی چشم کای رنگ تازه ای ببینه . چشم سمت چپ کای زرد با رگ های قهوه ای بود و چشم راستش حالا زرد با دور آبی رنگ بود . کای بیشتر از هر زمانی اون لحظه از دویل بودن فاصله داشت .
همش یک ثانیه طول کشید و بعد دوباره کای جلو رفت و دوباره لبهاش رو روی لبهای سالم کیونگسو گذاشت و کیونگسو دستهاش رو دور گردن کای حلقه کرد و اجازه داد کای روش خم شه و اینبار اون هم کای رو توی بوسه همراهی میکرد .
لبهاشون روی هم می لغزید و باعث میشد قلبهاشون تند تر بزنه . تند تند از بینی نفس میکشیدند تا بوسه بینشون بیشتر طول بکشه . هیچ کدوم نمی دونستند وقتی بوسه اشون تمام شه باید چیکار کنند . پس ترجیح میدادن بوسه ادامه پیدا کنه بدون در نظر گرفتن اینکه هر دو داشتند از این بوسه لذت می بردند .
صدای زنگ یکباره باعث شد از هم جدا شدن . برای یک ثانیه از هم جدا شدند و بهم زل زدند و بعد از شنیدن دوباره زنگ کای سریع بلند شد و از اتاق بیرون رفت .
کیونگسو روی تخت بهت زده موند سعی کرد نفسش رو اروم کنه و کای پشت در لبهاش رو گاز گرفت .

" Devil " [ S2 Uncomplete]Where stories live. Discover now