قسمت سیزدهم
کای می تونست بوی عرق که اتاق رو پر کرده بود حس کنه. می تونست بوی خواستن رو حس کنه می تونست حس کنه کیونگسو اولین باره تا این حد خودش رو درگیر رابطه می کنه و جوری به نظر میاد که انگار داره بیشتر از کای حتی لذت می بره .
از اولین برخورد لبهای کای با بدن کیونگسو یه جور دیگه ای داشت ناله میکرد . صداهای ناله های منقطع و آروم کیونگسو و بوسه های کای توی گوش هردوشون می پیچید و برای هر دوشون لذت بخش تر بود .
کای دکمه های لباس کیونگسو رو باز کرد و پیراهنش رو در اورد و لبهاش رو روی گردن کیونگسو گذاشت . طولانی ترین بوسه ای که میتونست به گردنش زد . گردن کیونگسو بوی شیرین میوه ها رو میداد بویی که معمولا از کیونگسو حس نمیکرد . میدونست علتش چیه برای همین زیاد بهش توجه نمیکرد . فقط از گردن کیونگسو عبور کرد سرش رو بلند کرد و به کیونگسو خیره شد . کیونگسو از وقفه ایجاد شده چشم هاش رو باز کرد و به کای خیره شد : چی شد ؟
کای به چشمهای کیونگسو خیره شده بود . کیونگسو بود حتی کوچکترین ویژگی های کیونگسو رو هم داشت .
تو اینو میخوای ؟
کیونگسو دستهاش رو بلند کرد و دورگردن کای حلقه کرد : میخوام .
بعد با فشار کوتاهی صورت کای رو پایین اورد و برخلاف لحظات قبل آروم و عاشقانه به لبهای کای بوسه ای زد و با یه حرکت آروم کای رو روی تخت دراز کرد و خودش روی پایین تنه نشست . روی صورت کای خم شد و به جای بوسیدن شروع به نوازش صورت کای کرد .با انگشت هاش شروع به بازی با صورت کای کشید : تو خاص ترین آدمی هستی که وارد زندگی من شده . چیزهایی که تو بهم میده رو هیچ وقت کسی نمی تونست بهم بده .
خم شد و بوسه کوتاهی روی لبهای کای زد . لبهات مثل الکله . میتونه آدم رو مست کنه . بعد بوسه ای روی پلک های کای زد : رنگ چشمهات وقتی زرده مثل خورشیده می درخشه و وقتی قرمز میشه مثل آتیش می مونه .... میدونی ترکیب چشمات و لبهات چقدر خطرناکه ؟
کای چندبار پلک زد و به چشمهاش کیونگسو خیره شد. چشمهاش کاملا صادق بود . دقیقا به چیزی که میگفت باور داشت .
چرا پس قبلا این چیزها رو نگفتی کیونگسو ؟
وقتش نشده بود .
حالا وقتش شده؟
کیونگسو خندید و بوسه بازیگوشانه ای روی لبهای کای زد : آره الان وقتشه .
پس بازم بگو .
کیونگسو اینبار پوزخند زد : شاید باید بهم دلایلی بیشتری بدی تا بازم از این چیزها بگم .
ازم چی میخوای کیونگسو ؟
چشمهای کیونگسو جدی شد روی صورت کای خم شد و در حالی که خودش رو روی تن کای تکون میداد لبهاش رو اینبار به جای لبهای کای روی گوشش گذاشت و بعد یه بوسه آروم بهش زد کمی صداش رو آروم و عمیق کرد : میخوام باهام کارهای بدی کنی کای . میخوام توی لذت غرقم کنی طوری که حس کنم روی ابرهام . میتونی ؟
تک تک سلول های کای لرزید دستهاش رو دور کمر کیونگسو حلقه کرد و با آرامش اون رو روی تخت گذاشت : میتونم .
و چشمهاش درخشید و دوباره لبهاش رو لبهای کیونگسو گذاشت و حالا بوسه ها قوی تر و محکم تر ادامه پیدا کرد . دستهاشون بیکار نبود . دستهای کیونگسو مشغول برهنه کردن کای بود و دستهای کای مشغول نوازش تن کیونگسو بود . کای داشت یه جور دیگه لذت میبرد . از نفس نفس زدن های کیونگسو ، از درخواست های زیر لبش که همه درخواستهایی برای بیشتر لذت بردن بود ، از دونه های عرقی که هر لحظه از بدن خودش روی بدن کیونگسو سقوط میکرد ، از صدای برخورد بدنهاشون ، از لب کیونگسو که بین دندون های دوتاشون زخم میشد ، از اسپاسم عضلات و بی قراری ها و تکون های بدن کیونگسو زیر بدن خودش خوشش می اومد . از اینکه دستهاش اجازه داشت هر جایی میخواد رو لمس کنه از اینکه لبهاش می تونست هرجایی رو ببوسه از اینکه میتونست هرچی میخواد زیرگوش کیونگسو زمزمه کنه لذت می برد . گوش هاش از ناله های کیونگسو غرق لذت بود . چشمهاش نمی تونست لحظه ای حتی توی اوج لذت بسته شه و از کیونگسو برداشته شه .
مثل رویا بود حتی از رویا بالاتر بود . نمیخواست تمام شه . نمیخواست. زیر گوش کیونگسو ناله کرد : نمیخوام تمام شه .
دستهای کیونگسو روی شونه هاش قرار گرفت و بهش چنگ زد : ما تازه شروع کردیم هزار بار دیگه هم پیش رو داریم کای ازش لذت ببر .
ضربات کای بی نظم شد و کیونگسو میدونست نزدیکه پس فقط با چنگ زدن به کای اونو متوجه خودش کرد : داخلم نه .
کای با سر تایید کرد و خودش رو بیرون کشید کیونگسو خیلی سریع دوباره لذت رو به کای اینبار با دستهاش هدیه کرد و لحظات بعد روی تن کیونگسو خودش رو انداخت . به طرز شدیدی خسته بود و داشت بی هوش میشد . بوسه ای به جایی که زیر لبهاش بود زد حتی نمی تونست درک کنه کجا بوسه رو زده فقط چشمهاش بسته شد .
دارم بیهوش میشم .
اشکالی نداره خیلی انرژی ازت گرفتم .
کای خندید : ممنونم کیونگسو .
و بعد تسلیم خواب شد و سریع به دنیای رویا فرو رفت .
مینزی وقتی مطمئن شد کای خوابیده خندید دستی توی موهای کای کشید : و کمکش کرد درست رو تخت دراز بکشه و پتو رو روش انداخت . هرگز اینقدر انرژی رو توی تنش حس نکرده بود . اون یوکی سطحی از انرژی رو بهش داده بود که فقط تو جهنم حس کرده بود .
تو مثل یه ورژن لذت بخش از جهنمی کای .
بلند شد و لباسهاش رو پوشید : منم از کیونگسو ممنونم .
بلند خندید و با رژ لب روی آینه جلوی تخت نوشت : بازم بیا . کیونگسو همیشه اینجا منتظرته .
به کای بیهوش شده بوسه ای زد و بعد از اتاق بیرون رفت .
YOU ARE READING
" Devil " [ S2 Uncomplete]
Fantasy" Devil S1 - Complete " " Devil S2 - on going " •¬کاپل: کایسو | کریسهو | هونهان | چانبک •¬ژانر: فانتزی | تخیلی | سوپرنچرال •¬خلاصه: کای پسری با یه تفاوت خاص روحش رو به شیطان می فروشه تا به خواسته اش برسه ولی خیلی زود پشیمون میشه. کای با اون چشم های...
![" Devil " [ S2 Uncomplete]](https://img.wattpad.com/cover/218192382-64-k217200.jpg)