قسمت پنجم
سیگارش رو روشن کرد و به سمت موتور تقریبا نیمه کار گوشه ی گاراژ خونه اش رفت .
هوای گاراژ خونه اش نسبت به بیرون گرم بود و برای همین پیرهن رویش رو در اورده بود و گوشه ای پرت کرده بود . با تاپ نسبتا گشادی که جلوش تماما روغنی بود جلوی موتور روی زمین نشست و جعبه اچارش رو جلو کشید و سرش رو با موتور گرم کرده بود .
هنوز سیگار اولش تمام نشده بود که صدای در رو شنید .
پوفی کرد و سیگارش رو روی زمین انداخت و با پاش خاموشش کرد و از جا بلند شد . یه تیکه پارچه از روی زمین برداشت و در حالی که باهاش دستهای چربش رو پاک میکرد در رو باز کرد . با دیدن سوهو کمی شوکه شد .
سوهو نگاهی به مرد نفس گیر رو به روش انداخت . میخواست لبخند بزنه ولی روحش خسته تر از این بود که اینکارها رو بکنه .
-توی گاراژ بودی ؟
بدون اینکه کریس چیزی بگه کنارش زد و داخل رفت . زیاد خونه کریس نیومده بود ولی راه گاراژش رو بلد بود . پس بی حرفی به سمت اونجا رفت . کریس با کمی مکث سعی کرد دلیل اونجا بودن سوهو رو درک کنه ولی بعد با یاداوری وضعیت گاراژ چشمهاش گرد شد و سریع به سمت گاراژ رفت و از سوهو جلو زد و خیلی ضایع سعی کرد تا ته مونده های سیگار روی زمین رو گوشه ای خارج از دید با پاش هل بده . سوهو خیلی راحت متوجه اش شد و پوزخندی زد .
-اونها رو مخفی کردی با این چیکار میکنی ؟
پاکت سیگار رو بالا اورد و به سمت کریس گرفت. اهی کشید و پشت گردنش دست کشید و چیزی نگفت . سوهو روی صندوق عقب ماشین داغون شده کریس ، همونی که بکهیون باهاش تصادف کرده بود ، نشست و کریس با مکث رو به روش به دیوار تکیه زد .
-خدایا اونقدر کشیدی که از اینجا هم بوش می یاد .
کریس کمی شرمنده شد و لبش رو گزید : ادامس نداشتم .
دروغ میگفت ولی بهانه خوبی بود . سوهو دستی توی جیبش کرد و یه بسته ادامس نیکوتین بیرون اورد و سمت کریس پرت کرد : اینم بزار پیش بقیه .
لعنتی سوهو خوبی می شناختش .
-هیچوقت نفهمیدم چرا اینقدر سیگار میکشی ؟ ما خیلی وقته همو می شناسیم و تمام مدت تو یا بوی سیگار میدادی یا یه سیگار گوشه لبت بود . تو از کی شروع به کشیدن کردی ؟
کریس روزی که اولین بار سیگار کشیده بود رو به یاد اورد و پوزخندی زد : سنی نداشتم که شروع کردم .
-چرا ؟
سوهو با تعجب پرسید . یه چیزهایی حدس میزد ولی ترجیح میداد حداقل بهانه ای برای وقت گذروندن با کریس داشته باشه .
-زندگی سخت .
کریس توضیح زیادی نداد و این سوهو رو ناامید کرد . برای چند لحظه بهم زل زدند و کریس در نهایت خودش رو مشغول باز کردن بسته ادامس و خوردن یکیش کرد .
-مادربزرگم امروز مرد .
سوهو خیلی بی دلیل گفت و کریس با تعجب بهش زل زد . سوهو فقط حس میکرد قلبش پره و نیاز داشت حرف بزنه . امروز بعد از خبری که شنیده بود نمیخواست تنها باشه . پس بی فکر اومده بود اینجا جایی که کریس زندگی میکرد تا شاید کمی اروم شه .
-نمیدونستم مادربزرگت زنده است .
سوهو خندید : حتی نمیدونم چند سالش بود . خیلی پیر بود .
کریس خندید و تکیه اش رو برداشت و به سمت سوهو رفت و کنارش روی ماشین نشست .
-دوستش داشتی ؟
سوهو شونه اش رو بالا انداخت : نمیدونم ... میدونی ترسناک بود هرکی میدیدش فکر میکرد دیوونه است . یه پیرزن 150 ساله که با کیمونوی قرمز که توی یه اتاق پر از وسایل عجیب و غریب زندگی میکرد . حتی برای یه ژاپنی زیادی ترسناکه .
-توهم ازش می ترسیدی ؟
-نمیدونم . من زیاد نمی دیدمش . وقتی بچه بودیم توی تولد هشت سالگی تا حدی منو ترسوند که بیهوش شدم .
مکثی کرد و سعی کرد خاطره اون روز نفرین شده و عقاب سر بریده رو از ذهنش دور کنه .
-پس جدی دیوونه بوده .
سوهو تایید کرد و فقط فکر کرد یکی از اون افرادی که مادربزرگش رو بزرگ خودشون میدونستن می فهمیدن کریس چی درباره بانوی قرمز پوش میگه حتما می کشتنش .
- در اینکه مادربزرگم ادم دیوونه ای بود شکی نیست ولی خیلی ها بهش احترام می گذاشتن .
کریس چیزی نگفت و اجازه داد سوهو اروم شه : میدونی من دوستش نداشتم . اون کسی بود که باعث مرگ مادرم شد و یا باعث شد من به چیزی تبدیل شم که دوس ندارم . هیچ خاطره ای خوبی ازش ندارم ولی وقتی خبر مردنش رو شنیدم قلبم درد گرفت . حتی نمیدونم چرا ناراحتم .
-شاید چون تو هنوز یه ادمی .
سوهو پوزخندی زد و اهی کشید: شاید بخاطر اینکه راحت تر از همه رهام کرد.
کریس با تعجب به سوهو نگاه کرد: منظورت چیه؟
سوهو لبخند تلخی زد: وقتی داشتم ژاپن رو ترک می کردم حرفی بهم زد که خیلی تحت تاثیرم قرار داد.
کریس میخواست بپرسه چی بهت گفته ولی سکوت کرد درست نبود تا سوهو چیزی نمی خواست اصرار کنه. پس سعی کرد بحث رو عوض کنه.
-میدونی روزی که گفتی ژاپنی هستی رو یادم نمی ره تقریبا باور داشتم داری دروغ میگی .
خیلی راحت موفق شد مود ناراحت سوهو رو عوض کنه و اون رو خندوند : چرا باید درباره هویتم دروغ بگم ؟
-نمی دونم شاید چون می خواستی باحال تر به نظر بیای .
-هی من باحال بودم . تو تمام کالج دنبال دوستی با من بودی .
کریس خندید : انکار نمی کنم . تو باحال بودی. تنها دلیلی که به کیونگسو گفتم میخوام عضو گروهش باشم این بود که تو عضو گروهش شدی.
سوهو با تعجب به کریس زل زد : تا این حد میخواستی به من نزدیک شی ؟
کریس به رو به رو خیره شد و در نهایت اهی کشید و تایید کرد . باید رد میکرد. بخاطر قولی که به خودش داده بود بخاطر اینکه باید از سوهو فاصله میگرفت باید رد میکرد ولی اون لحظه واقعا نمی تونست. وقتی اون چشمهای جذاب بهش زل زده بود. و صداقتش کار دست سوهو داد.
سوهو بارها با کارهاش و گاهی با حرف هاش به کریس نشونه ای از علاقه اش داده بود و همه اونها بلاک شده بودند . کریس یا احمق ترین مرد زمین بود و اون همه علاقه رو نمی دید یا زیادی ظالم که خودش رو به نفهمیدن زده بود. البته نیاز به گفتن نیست تنها اتفاق جدی بینشون، اون بوسه ، چطور پیش رفته بود . گذر این افکار و قلب سوهو که به شدت میزد و به طرز عجیبی اون لحظه کریس که بوی روغن و سیگار میداد و بی خیال ادامسش رو می جوید جذاب بود . نفهمید چی شد شاید یهو جذابه زمین از طرف کریس ساطع شد چون سوهو دستش رو روی ران کریس گذاشت و وقتی کریس بهش نگاه متعجبی کرد. بدون اینکه دست خودش باشه صورتش رو جلو برد و لبهاش رو به لبهای کریس پیوند زد.
یه حسی مثل خالی شدن زیر پا به کریس دست داد و خواست عقب بکشه ولی درست وقتی کمی عقب کشید. سوهو کمی روی بدن کریس خم شد دستهاش رو دور گردن کریس حلقه کرد و شروع به بوسه زدن روی لبهای کریس کرد.
مگه میشد وقتی سوهو اینطوری با خودخواهی می بوسش مقاومت کنه. پس یک لحظه بی خیال این شد که سوهو رو دور نگه داره. میدونست سوهو حالش خوب نیست و تمام غرورش رو کنار گذاشته تا کریس رو ببوسه و کریس اون لحظه واقعا سوهو رو میخواست.
پس دستش رو دور کمر سوهو حلقه کرد و کمی از وزن سوهو روی دستش رو کم کرد و اجازه داد سوهو تقریبا روی پاش بنشینه و اینبار هر دو توی بوسه همکاری می کردند. بوسه نه اروم بود نه خیس و پر شور. یه چیزی بین هردوش بود. گاهی اروم میشد گاهی خیس و پر شور ولی هرچی بود هر دو نمی خواستن تمام شه. کریس بعد بوسه مجبور بود دوباره خودش شه و سوهو می دونست بعد از بوسه نباید انتظار واکنش خوبی از کریس داشته باشه.
ولی هرچیزی یه آخری داره. بوسه پر شور اونها هم تمام شد. سوهو حالا تقریبا روی پای کریس نشسته بود و کمی بالاتر بود. قلبش تند تند می زد. میخواست به کریس بگه میخواست اون لحظه جمله ای که سالها بود میخواست به کریس بگه رو به زبون بیاره ولی وقتی اخمی بین پیشونی کریس نشست بدنش یخ کرد.
خیلی سخت بود خودش رو مجبور کنه درحالی که قلبش میخواست دوباره سوهو رو ببوسه اخم کنه و وقتی سرد شدن بدن سوهو رو حس کرد از خودش متنفر شد. با خودش تکرار کرد اینا همش بخاطر سوهوست.
_ چرا اینکار رو کردی؟
چشم های مرتعش روبه روش داشت کار رو سخت میکرد . آب دهنش رو قورت داد و سعی کرد به سوهو توضیح بده اتفاقی که افتاده یه اتفاق بوده . به هر حال این دومین بوسه اشون بود و کریس نمی تونست به راحتی انکارش کنه .
-ببین سوهو این اتفاقی که افت....
-من دوستت دارم .
همه چیز رو کنار گذاشت و احساسش رو به زبون اورد . از لحظه ای که خبر مرگ مادربزرگش رو شنیده بود صداش توی گوشش بود "مراقب باش ... سفری که میری خیلی طولانی میشه .... اسمت جایگاهت و قلبت ... مراقبشون باش ."
قلبش .... قلبش متعلق به کریس بود و سوهو میخواست اینو به زبون بیاره پس احساسش رو به زبون اورد .
-قلبم ... به تو تعلق داره کریس . نمیتونم انکارش کنم یا نادیده اش بگیرم .
قلب کریس بی نهایت میزد . اینطوری نبود متوجه احساسات سوهو نشده باشه ولی اینکه سوهو اینها رو به زبون می یاره برای داغون کردن قلب بی تابش زیادی بود . ارزوی میکرد توی یه جای دیگه و یه شرایط دیگه بودند .
-سوهو ...
صدای کریس حس خوبی بهش نمی یاد . سوهو به سختی از کریس فاصله گرفت و از روی صندوق عقب ماشین پایین اومد . نگاهش رو از کریس دزدید و سمت میز کریس که روش یه پاکت سیگار بود رفت .
کریس توی احساسات خودش غرق بود . از کسی که دوست داشت یه اعتراف گرفته بود ولی این چیزی نبود که خوشحالش کنه اون قرار بود از سوهو فاصله بگیره ولی اینها همه داشت کارش رو سخت می کرد . باید التماس قلبش رو نادیده میگرفت .
-سوهو .
محکم صداش کرد .
سوهو به سمت کریس برگشت و توی چشمهاش خیره شد . می دونست اینطوری میشه ولی احمقانه تصور میکرد شاید حتی یه درصد احتمالش هست .
-درباره اتفاقی که افتاد ... من نمیخواستم .
قلب سوهو فشرده شد : تو حس مشابه ای به من نداری ؟
جواب دادن برای کریس سخت ترین کار دنیا بود .
-نه .
سوهو سری تکون داد . حس سنگینی روی گلوش حس میکرد . به طرز لعنتی یاد شبی افتاد که نانا بهش اعتراف کرده بود و اون ردش کرده بود . حس میکرد دنیا داره ازش انتقام میگیره . میخواست یه لبخند تلخ بزنه ولی نتونست .
-خیلی خوب ...
سوهو گفت و بدون حرف دیگه ای از کنار کریس گذشت و از اتاق بیرون رفت . کریس با ناراحتی و قلب سنگین به رفتن سوهو زل زد . میدونست اشتباه بزرگی کرده و قراره برای بقیه زندگیش حسرت این روز رو بخوره ولی دیگه فایده ای نداشت .
وقتی به اندازه کافی از خونه کریس دور شد توی یه ایستگاه خلوت اتوبوس خودش رو روی صندلی انداخت . بغض و گریه نداشت ولی یه حس بدی تمام وجودش رو گرفته بود . انتظار اینو داشت ولی هنوز یه جورایی حس نخواسته شدن بد بود .
توی جیبش دست کرد و پاکت سیگاری که از روی میز کریس برداشته بود رو بیرون اورده بود. یه دونه اش رو بیرون اورد و گوشه لبش گذاشت و روشنش کرد .
دودش ریه اش رو اذیت کرد ولی بی توجه به خودش با ناراحتی سیگاری که همیشه ازش متنفر بود رو دود کرد شاید دردی که داشت اروم شه .
ESTÁS LEYENDO
" Devil " [ S2 Uncomplete]
Fantasía" Devil S1 - Complete " " Devil S2 - on going " •¬کاپل: کایسو | کریسهو | هونهان | چانبک •¬ژانر: فانتزی | تخیلی | سوپرنچرال •¬خلاصه: کای پسری با یه تفاوت خاص روحش رو به شیطان می فروشه تا به خواسته اش برسه ولی خیلی زود پشیمون میشه. کای با اون چشم های...
![" Devil " [ S2 Uncomplete]](https://img.wattpad.com/cover/218192382-64-k217200.jpg)