قسمت چهارم
تمام مدت به کای و اون دختر نگاه میکرد. وقتی دختر روی پای کای نشست برای چند لحظه تصاویر آشنایی ، از خودش رو ببینه که روی پای "اون" نشسته بود، به یاد آورد . با یادآوری گذشته ای که هیچ دوستش نداشت اخم کرد و به سمت بار برگشت و یه نوشیدنی سبک دیگه سفارش داد. با آماده شدن نوشیدنیش برگشت و به جایی که کای و اون دختر بودند خیره شد. با دیدن پوزیشن جدیدی که اونها توش بودند و جوری که کای دختر رو می بوسید یه لحظه متعجب شد و بعد پوزخند زد: داره زیادی بهش انرژی میده.
با خودش فکر کرد و بعد در حالی که نوشیدنیش رو ذره ذره مزه میکرد به اونها خیره شد.
نمیشد گفت هیچ حسی به صحنه مقابلش نداره فقط براش خیلی متعجب کننده بود. تا حالا بوسیدن کای رو ندیده بود. وقت هایی که تنش رو بخاطر زخم هاش می بوسید بوسه های که داشت لطیف و آروم بود. کای جوری بدنش رو می بوسید انگار به یه گل بوسه می زنه اما الان کای فرق داشت. اهی کشید و ذهنش سمت آخرین بوسه خودش کشیده شد اون بوسه لعنتی نفرین شده.
کیونگسو یادش اومد آخرین بوسه اش چیزی شبیه به چیزیه که کای الان داره انجام میده بود . کیونگسو روی پای "اون" نشسته بود. میدید چطور "اون" چند روزه گرفته و تو فکره و کیونگسو میخواست اینطوری یکم سرحالش بیاره. چقدر ساده فکر میکرد فقط خسته است. "اون " لعنتی تمام لحظاتی که کیونگسو نگران اروم بودنش بود نقشه رفتن رو می کشید و درست بعد از عشق بازی پر شور اون شب روی کاناپه خونه، کیونگسو وقتی بیدار شد هیچ اثری ازش نبود جوری رفته بود انگار هرگز نبود انگار کیونگسو و وابستگیش مهم نبود. کاش هیچ وقت اون شب جلو نمی رفت. کاش هیچ وقت جلو نمی رفت. کاش از اول باهاش مثل کای رفتار میکرد کاش دل نمی بست کاش اصلا "اون" یوکیش نبود. کاش کای تنها یوکی بود که توی زندگیش داشت. کاش "اون" وجود نداشت "اون"ی که کیونگسو حتی نمی خواست اسمش رو به زبون بیاره .
با نزدیک شدن کای لیوانش رو روی میز گذاشت و بلند شد با چشمهاش به کای اشاره کرد از اونجا برن و کای بدون حرفی دنبالش رفت.
توی راه برگشت هردو توی سکوت کنار هم بودند و هرکس توی دنیا خودش غرق شد. کای توی بوسه ای که با کیونگسو خیالی ذهنش داشت و کیونگسو توی حسرت گذشته ای که نمیشد تغییر داد و اونقدر توی خودشون فرو رفته بودند که هیچ کدوم متوجه مردی که دنبالشون بود نشدند.
کیونگسو تصمیم گرفت برای فرار از فکرهای توی سرش به حمام پناه ببره و کای رفت توی اشپزخونه تا چیزی درست کنه. باید از خیالاتش بیرون می اومد. میدونست چیزی که امروز اتفاق افتاده بود، یه بوسه خیالی، تنها چیزی بود که از عشق توی قلبش نصیبش میشد و باید برای همین خوشحال میشد و فراموشش میکرد.
اهی کشید و بعد از آماده کردن غذای ساده ای ، حوله کیونگسو رو گرم کرد و جلوی حمام گذاشت و برگشت و لب تابش رو توی اشپزخونه آورد و سعی کرد درباره اطلاعاتی که از دختر گرفته بود اطلاعات جمع کنه.
دوش فکر و خیال رو از سرش بیرون کرد و با حالت بهتری بیرون اومد و با حس بوی غذا از اتاق بیرون اومد و کای رو سر میز آماده دید که مشغول لب تابش بود.
با اومدن کیونگسو سریع دست از کار کشید به کیونگسو نگاه کرد و سریع دو بشقاب غذا رو روی میز گذاشت و دوباره مشغول لب تابش شد.
_ اون دختر بهم گفت بکهیون دنبال کی بوده.
کیونگسو برای یه لحظه دست از خوردن کشید و پرسید: چرا؟
کای شونه بالا انداخت و نمیخواست اشاره ای به اتفاق افتاده کنه و وقتی کیونگسو هم چیزی نگفت نفس راحتی کشید: بکهیون دنبال یکی به اسم جوکر می گرده و اون دختر بهش گفته توی باشگاه مبارزه دنبالش باشه.
کیونگسو ابروش رو بالا انداخت و به بحث علاقه مند شد: تونستی چیزی پیدا کنی؟
با سر رد کرد: اون تشکیلات یکم زیادی پیچیده است
پوفی کرد: این پرونده دیگه زیادی داره طول میکشه
کیونگسو ناله کنان گفت و کای با دیدن چهره بامزه نادری که از کیونگسو میدید لبخند زد: ولی یه ایده ای دارم.
نگاه منتظر کیونگسو رو دید ادامه داد: اوه سونگ جون رئیس باشگاه مبارزه میتونه خود جوکر باشه؟ یعنی جوکر یه اسم مستعار باشه برای کارهای اوه ؟
کیونگسو به نظرش ایده منطقی اومد و شونه بالا انداخت.
_چیزی پیدا کردی؟
_ دارم سعی میکنم.
کیونگسو با سر تایید کرد و دوباره مشغول خوردن شد. بعد از چند لحظه سوالی که مدتی بود توی ذهن بود رو بالاخره ناخواسته به زبون آورد.
_ چه حسی داشت ؟
کای بدون دست کشیدن از کارش پرسید: چی؟
_ بوسه ات.
کای شوکه شد و سریع سر بالا آورد و به چهره کیونگسو زل زد. اون بوسه توی ذهنش با کیونگسو اتفاق افتاده بود و حالا که کیونگسو اینو ازش می پرسید خیلی سخت بود.
_ نمیدونم
سعی کرد با این جواب پرت بی علاقگیش رو نشون بده و دو کیونگسو کنجکاو تر از این چیزها بود.
_ وقتی می بوسیدت حس میکردی داره ازت انرژی میگیره؟
با سر رد کرد و سعی کرد خودش رو مشغول لب تاب کنه تا کیونگسو دست برداره و کیونگسو چنین قصدی نداشت: با بقیه بوسه ها فرق داشت؟
کای دوباره سرش رو بالا آورد و به کیونگسو نگاه کرد و بعد اهی کشید و لب تابش رو بست و از جاش بلند شد و در حالی که به نشونه اعتراض اشپزخونه رو ترک میکرد گفت: نمی دونم این اولین بوسه ی من بود.
کیونگسو با چشم های گرد شده به جای خالی کای زل زد . اونقدر شوکه شد که یادش رفت بخاطر اینکه کای وسط حرف زدنش رفته، دعواش کنه. این اولین بوسه کای بود؟ کیونگسو حس ناراحتی میکرد وقتی فکر میکرد اون کسی بوده که اجازه داده اولین بوسه یوکیش توسط یه مکنده گرفته شه. نارضایتی کای رو به یاد اورد و افسوس خورد .
_ نمیدونستم اولین بوسه اشه.
با خودش زمزمه کرد و بعد دوباره شروع به خوردن کرد.
YOU ARE READING
" Devil " [ S2 Uncomplete]
Fantasy" Devil S1 - Complete " " Devil S2 - on going " •¬کاپل: کایسو | کریسهو | هونهان | چانبک •¬ژانر: فانتزی | تخیلی | سوپرنچرال •¬خلاصه: کای پسری با یه تفاوت خاص روحش رو به شیطان می فروشه تا به خواسته اش برسه ولی خیلی زود پشیمون میشه. کای با اون چشم های...
![" Devil " [ S2 Uncomplete]](https://img.wattpad.com/cover/218192382-64-k217200.jpg)