قسمت نهم
کریس به جعبه غذای گربه توی دستش نگاه کرد و برای یه لحظه از خریدن چنین چیز چرتی پشیمون شد . اون میخواست به دیدن جونگده بیاد ولی نمیخواست دست خالی بره چون دختر کوچولوی جونگده حسابی لوس بود و ازش چیزی میخواست و کریس تجربه خرید برای بچه ها رو نداشت . پس فقط به گربه خیکی دخترک فکر کرد و اولین بسته غذای گربه فروشگاه رو خرید .
پوفی کرد و زنگ رو زد قرار نبود که دوست دخترش رو تحت تاثیر قرار بده .
چند ثانیه بعد در باز شد و دختر کوچولو جلوش بود : هی عمو.
کریس لبخند دست پاچه ای زد اسم دختر هیونگش رو یادش نمی اومد. پس فقط خندید و بسته غذای گربه رو سمت دخترک گرفت: بابات خونه است ؟
یه بین با آرامش بسته رو ارزیابی کرد و بعد در رو باز گذاشت: بابا مهمون داریم .
جونگده درحالی که پیشبند صورتی رنگی پوشیده بود با یه قاشق توی دستش از آشپزخونه بیرون اومد و با دیدن کریس چشم هاش گرد شد. کریس به محض دیدن هیونگش توی لباس بامزه اش خندید : باورم نمیشه از اون آدم خفن تبدیل به یه آشپز شدی .
جونگده چشم هاش رو چرخوند و دوباره توی آشپزخونه رفت و کریس هم دنبالش رفت : وقتی دختر دار شدی باهم حرف می زنیم.
کریس لبخندی زد و شونه اش رو بالا انداخت .
_ نوشیدنی خنک توی یخچال هست اگه یه چیز گرم میخوای باید صبر کنی تو این مرحله نباید فاصله بیافته .
کریس در یخچال رو باز کرد و برای یه لحظه با دیدن اون همه رنگ توی یخچال جونگده تعجب کرد و لحظه ای بعد تصمیم گرفت اون یخچال رو حتما بدزده. توی یخچال خودش فقط آبجو پیدا میشد .چیزی که توی یخچال مرد قانون نبود .
_ بخاطر دخترت نوشیدنی نداری ؟
جونگده در حالی که با دقت داشت یه چیز ارد مانند رو وزن می کرد تایید کرد : یه بار اشتباهی میخواست بخوره بعد از اون موقع دیگه نخریدم .
کریس پوفی کرد و یه بطری آبمیوه برداشت و سر جاش برگشت .
_ چه خبر هیونگ؟
_ میدونستی این پیمانه ها بی خود روشون وزن زده ؟ این روش نوشته ۱۰۰ گرم ولی فقط ۹۶ گرم جا می گیره.
کریس با ناباوری چند لحظه با ناباوری به هیونگش زل زد و بعد تصمیم گرفت برای سلامت عقلی خودش هم که شده دست از مقایسه گذشته جونگده و الانش دست برداره.
_ نه نمی دونستم هیونگ من آشپزی نمی کنم .
_ بس که خنگی میدونی چقدر اون آشغال هایی که بیرون به عنوان غذا میخوری مضرن؟
کریس پوفی کرد : اره میدونم
جونگده چشم غره ای به کریس رفت و بعد برگشت و یه ظرف بزرگ سبزیجات رو روی میز گذاشت و کنار کریس نشست و شروع به درست کردن سالاد کرد: جدیدا زیاد اینجا می یای.
با دسته چاقو روی دست کریس که سعی داشت یه ورق کاهو بیرون بکشه زد .
_خسیس نباش هیونگ . از دیدن من اینجا خوشحال نمیشی؟
همون لحظه یه بین سریع توی آشپزخونه دوید یه کابینت رو باز کرد و یه چیزی برداشت و دوباره بیرون دوید فریاد جونگده بلند شد : یه بین اینقدر به گربه ات غذا نده این سومین سبد این ماهشه.
خوب شاید واقعا ایده خرید غذای گربه خوب نبود . کریس با خودش فکر کرد و بعد دوباره به جونگده نگاه کرد و برای پرسیدن سوالش مکث کرد .
_ بپرس
جونگده بدون دست کشیدن از کارش گفت و کریس یه بار دیگه به باهوشی هیونگش غبطه خورد .
_ از بابا خبر داری ؟
جونگده یه لحظه مکث کرد و بعد شونه بالا انداخت : میدونی که خیلی وقته از دار و دسته بابات بیرون کشیدم .
_ میدونم هیونگ گفتم شاید ازش چیزی شنیدی .
جونگده بالاخره دست از کارش کشید : هنوز اونو مقصر مرگ مادرت می دونی ؟
کریس شوکه شد هیچ وقت هیچ کس به مرگ مادرش اشاره ای نمی کرد . برای همین برای لحظات متوالی به چشم های جونگده خیره شد و بعد بالاخره وقتی به خودش اومد و خاطرات اون روز نفرین شده از ذهنش خارج شد گفت: نه الان دیگه میدونم واقعا کی مقصر بوده.
جونگده لبخند رضایت بخشی زد که با حرف بعدی کریس لبخندش جمع شد : ولی نبخشیدمش.
برای لحظات طولانی هر دو ساکت بودند که جیغ کریس با حس چیزی روی باهاش بلند شد . سریع از جا بلند شد و روی صندلی ایستاد و با دیدن خنده جونگده و دخترش نگاهش پایین اومد و گربه چاق و زشت دخترک جونگده رو دید . خواست چیزی بگه تا حداقل ابرو ریزی پیش اومده رو جمع کنه ولی چیزی به ذهنش نرسید . با اون هیکل از گربه ترسیده بود چطور باید جمعش میکرد؟
جونگده که صورت خجالت زده کریس رو دید گربه رو از روی زمین بلند کرد : دست هاتون رو بشورید غذا آماده است .
YOU ARE READING
" Devil " [ S2 Uncomplete]
Fantasy" Devil S1 - Complete " " Devil S2 - on going " •¬کاپل: کایسو | کریسهو | هونهان | چانبک •¬ژانر: فانتزی | تخیلی | سوپرنچرال •¬خلاصه: کای پسری با یه تفاوت خاص روحش رو به شیطان می فروشه تا به خواسته اش برسه ولی خیلی زود پشیمون میشه. کای با اون چشم های...
![" Devil " [ S2 Uncomplete]](https://img.wattpad.com/cover/218192382-64-k217200.jpg)