┨S2 Chapter 19 ├

364 65 41
                                        

قسمت نوزدهم

با صدای شش باره گوشیش چشم هاش رو باز کرد و برای لحظاتی خیلی احمقانه پلک زد . بعد به سختی روی تخت دست کشید و تونست جسم سرد گوشیش رو ، منبع صدا رو پیدا کنه .
_بله
صداش بخاطر بیدار شدن بم بود . مغزش هنوز لود نشده بود پس دوباره دراز کشید و گوشی رو روی گوشش گذاشت و چشم هاش رو بست ‌.
به سختی صدای منیجرش رو تشخیص بده .
_ سهون کجایی؟
_خونه
_فعلا از خونه بیرون نرو فهمیدی؟ دارم میام اونجا
_چرا چیزی شده؟
_فقط منتظر بمون
تماس قطع شد. برای لحظاتی سهون توی همون حالت به خوابش ادامه داد ولی بعد با بیدار شدن مغزش افکار به سرش هجوم آورد ‌.
ساعت هشت صبح بود . روز آفش و منیجر قرار نبود سراغش بیاد همه اینها یعنی دردسر. 
به سختی وزنش رو بالا کشید و به پشتی تخت تکیه داد . با یه دست چشم هاش رو مالوند و با دست دیگه گوشیش رو پیدا کرد و وارد اینستاگرامش شد و اسم خودش رو سرچ کرد . قطعا یه اتفاقی افتاده بود که منیجرش رو پریشون کرد و بله خیلی راحت دید اخبار قرار گذاشتن سهون همه جا رو پر کرده بود . ابروش رو بالا انداخت و خبر گذاری دیسپچ رو باز کرد و دنبال خبر خودش گشت. 

عکس های خودش رو پیدا کرد و لحظه ای صرف خوندن خبر کرد و بعد اهی کشید . این همش بوی دردسر میداد .
اخبار از شبی که با لوهان سر قرار بود پخش شده بود . از تو ماشین باهم بودنشون و بعد ورود و خروجشون به رستوران و این نکته که کل رستوران رزرو شده بود . یه تصویر ناواضح از لوهان و ضربه آخر بوسه ای که توی ماشین با هم شریک شدن و تیتر جنجالی قرار گذاشتن سهون .

وارد چتش با لوهان شد و ناخواسته اخمش با دیدن چند پیام اخرشون باز شد لبخند زد و تایپ کرد :
_صبح بخیر لوهان
_حالت چطوره؟
_خیلی لوسه اگه بگم دلم برات تنگ شده ؟
_چه خبر؟

چند دقیقه صبر کرد و وقتی متوجه شد پیام هاش خونده نمیشه خنده ای کرد و دوباره تایپ کرد : بیدار شدی بهم بگو. ‌

و بالاخره از تخت جدا شد . به سمت دستشویی رفت و بعد از انجام کارهاش به آشپزخونه رفت.  از توی یخچال شیر رو بیرون کشید و یه لیوان برای خودش ریخت و بعد صدای زنگ به صدا در اومد. به سمت در رفت و در رو روی کسی که منتظرش بود باز کرد.

منیجرش نگاه کلی بهش کرد و بعد پوفی کرد و وارد شد : اخبار رو چک کردی؟

در حالی که به آشپزخونه میرفت: اهوم هیونگ
خمیازه ای از پشت لبهاش فرار کرد و پشت میز نشست.
_ من میخوام شیر بخورم اگه میخوای برات بریزم یا اگه دلت قهوه میخواد خودت درست کن.
منیجرش کنارش نشست: برای قهوه نیومدم سهون .
لیوان شیرش رو مزه کرد و نگاه به منیجر کرد اونم متقابلا به سهون نگاه کرد . اهی کشید دستی تو موهاش کرد و موهاش رو بهم ریخت : خیلی خوب اخبار درسته من سر قرار بودم .
چشم های مرد گرد شد و برای یه لحظه با ناباوری بهش زل زد و بعد با ناباوری پرسید: سر قرار ؟ بدون خبر؟

" Devil " [ S2 Uncomplete]Where stories live. Discover now