┨S2 Chapter 10 ├

295 80 31
                                        

قسمت دهم

قلب لوهان توی دهنش می زد درست توی محل اتصال لبهاش به لبهای سهون .
در عین حال که حس زنده بودن به لوهان میداد خیلی نادرست به نظر میرسید . سهون خیلی چیزها درباره لوهان نمیدونست . هنوز زود بود .
اروم عقب کشید : سهون این درست نیست .
سهون پیشونیش رو به پیشونی لوهان تکیه داد : برام مهم نیست لوهان . من نمی تونم دیگه بدون تو زندگی کنم .
لوهان حس کرد بغض توی گلوش شکل گرفت . وقتی دوباره جلو اومدن سهون رو حس کرد سریع بلند شد و عقب رفت .
سهون به لوهان نگاه کرد : لوهان
_سهون این درست نیست لطفا سختش نکن .
_لوهان از چی می ترسی؟
سهون بلند شد و رو به روی لوهان ایستاد . لوهان با چشمهای خیس بهش زل زد لحظات اینطوری از خودخواهیش می ترسید . اگه خودخواهیش به سهون آسیب میزد چی ؟
_از زندگی سهون از سرنوشتی که دارم می ترسم. سرنوشت با من سر جنگ داره از همون روز اول که چشم هام رو باز کردم و مادرم چشمهاش رو بست . از همون روزی که منتظر بودم بابا بهم ساز دهنی یاد بده ولی یتیم شدم . زندگی خیلی چیزها رو ازم گرفت سهون . من از سرنوشتم می ترسم . اگه سرنوشت اینقدر باهام بد نبود میشد خیلی چیزها فرق کنه . من می تونستم کنار تو باشم . به تو لبخند بزنم تو رو دوست داشته باشم . عشق تو رو حس کنم . می تونستم برای اینکه فراموش کردی گل مورد علاقه ام رو برام بخری باهات قهر کنم و تو با خوردنی که دوست دارم سعی کنی ازم بخوای ببخشمت ..... می تونستم کنار تو بزرگ شم  . از یه جایی به بعد که بزرگ نشدیم پیر شیم ولی کنار هم . می تونستیم باهم به اون کالجی که قرار بود بریم . می تونستم وقتی داری یه ساز و آهنگ رو میزنی یواشکی ازت فیلم بگیرم و بعد هر شب بهش گوش کنم . می تونستیم هر شب با فکر آینده مشترکمون به خواب بریم . و صبح روز بعد رو با لبخند به هم شروع کنیم . می تونستیم . میتونستیم اولین بار با هم مست کنیم . میتونستیم خیلی اولین بارها داشته باشیم ، مثل اولین بوسه امون بقیه چیزها رو هم کنار هم تجربه می کردیم . شاید یه روزی از زندگی تو امریکا خسته میشدیم و تصمیم می گرفتیم کره زندگی کنیم . کسی چه می دونست ؟ با هم می اومدیم اینجا یه خونه می گرفتیم.  شاید حتی همین خونه ای که الان تنها توش زندگی میکنم . شاید حتی باهم خواننده میشیدیم . شک ندارم من از تو محبوب تر میشدم اوه سهون . دخترها اسم منو صدا میزدند و شبها تو حسادت میکردی .
وسط حرفهاش که پر از بغض بود اروم خندید و با چشم های خیسش به سهون نگاه کرد و ادامه داد : کسی چه میدونست چندتا دختر وسط اون طرفدارها پیدا می شد که به جای شیپ کردن ما با خودشون ما رو با هم شیپ میکردند . شاید حتی یه اسم بامزه هم بهمون میدادند و بعد شبها ما اون اسم رو سرچ می کردیم . و با دیدن فانتزی اونها درباره خودمون لبخند میزدیم . شاید شیطنت میکردیم و چندتا ایده خوب ازشون میگرفتیم . بالاخره دخترهای این دوره از ماها منحرف ترن .
خندید و اشکی که تمام این مدت نگه داشته بود رو رها کرد : می شد تمام این اتفاقات بیافته سهون اگه سرنوشت با من بد نبود و کاری نمیکرد که بابات اون شب ما رو ببینه .
سهون لبهاش رو گزید و اشکهاش رو عقب نگه داشت . الان وقت اشک ریختن نبود سهون الان باید تکیه گاه می موند . باید تمام دردهای لوهان رو تمام میکرد .
اشکهای لوهان رو اروم پاک کرد و دستش رو روی صورت لوهان نگه داشت : تو بخواه لوهان همه چیز رو من رو درست میکنم .
لوهان روی پاهاش بلند شد و بوسه کوتاهی به لبهای سهون زد : بهم وقت بده سهون هنوز خیلی چیزها هست که لازمه درست شه .

" Devil " [ S2 Uncomplete]Where stories live. Discover now