┨S2 Chapter 4 ├

Start from the beginning
                                        

فلش بک
سئول 2014 play boy

- حتی فکرش رو نکن بدون توضیح مثل سری قبل غیبت بزنه چانیول شی .
چانیول برای چند لحظه به پسر اخموی جلوش زل زد و با درک جمله اش دستش رو گرفت : بهت توضیحی بدهکار نیستم .
بکهیون دندون هاش رو بهم فشرد : اوه جدی ؟ از وقتی تو رو دیدم تمام اتفاق های عجیب داستان ها برام می افته دوست دختر سابقم مثل دیونه ها بهم پیام میده داره خودش رو میکشه و وقتی می یام اینجا انگار وارد یه فیلم درجه سه ترسناک شدم و دوست دخترم شبیه هیولا ها شده . بعد وقتی میخواد منو بکشه تو مثل قهرمان های مارول می یای و نجاتم میدی . اوه درسته لازم نیست بهم توضیح بدی.
نیم نگاه اخم داری به چانیول کرد و ادامه داد : اونم وقتی خودت با این چشمهای عجیب کاندید ایفای نقش اول مرد داستانی.
چانیول که برای چند لحظه محو جملات بی سر و ته بکهیون بود تقریبا تسلیم شد و اهی کشید : اکی تسلیم چی میخوای بدونی ؟
-همه چیز رو .
چانیول گردنش رو خاروند و چند لحظه توی ذهنش سبک سنگین کرد باید چیزی به بکهیون بگه یا نه و اخرش اهی کشید : چی بگم وقتی تو قرار نیست هیچکدوم رو باور کنی ؟
بکهیون گفت : تو بگو باور کردن و نکردنش با من.
-دوست دختر سابقت همین که چند لحظه قبل با چشمهای قرمز توی اتاق خوابت میخواست بکشتت یه هیولا نبود .
قبل از اینکه بکهیون اعتراض کنه چانیول اخم کرد : اون یه دویل بود . منظورم یه شیطان واقعیه . اون روحش رو به شیطان فروخت . برای همین چشمهاش اونطوری بود و زخمی نمیشد .
-یعنی چی ؟
چانیول با تعجب پلک زد : چی یعنی چی ؟
-فروختن روح ؟ چرا یکی باید روحش رو بفروشه وقتی روحت رو بفروشی نمی میری ؟
-نمیتونم بهت توضیح بدم مکانیسم این چیه ولی یه چیزی مثل قرارداد بین انسان و  شیطان بسته میشه . شیطان کنترل روح ادم رو به عهده میگیره.
-چرا یکی باید حاضر شه روحش رو به شیطان بده ؟
-بهت گفتم این یه معامله است . شیطان در عوض گرفتن روح اون فرد رو به عمیق ترین خواسته اش بشارت میده .
چشمهای بکهیون برق زد : یعنی وقتی روحت رو بفروشی شیطان ارزوت رو براورده میکنه .
اخم چانیول به طرز خطرناکی بزرگ شد : شیطان هیچوقت چیزی که میخوای رو بهت نمیده .... دوست دخترت کامل واضح بود چیزی که در ازای روحش میخواست تو بودی . ولی تو رو به دست اورد ؟
بکهیون با سر رد کرد و چانیول ادامه داد : اگه شیطان میتونست چیزی که انسان ها میخوان رو بهشون بده تبدیل به خدا میشد . ولی از اونجایی که شیطان خدا نیست میتونی مطمئن باشی هر چیزی که شیطان میگه یه دروغ محضه . وقتی اون قرارداد امضا شه روحت تنها چیزی نیست که از دست میدی. 
بکهیون ناراحتی رو توی چشمهای چانیول دید و بعد با تردید پرسید : اگه اون دویل بود . تو چی هستی ؟
چانیول برای چند لحظه به چشمهای بکهیون خیره شد و بعد گفت : یه یوکی .
-یوکی چیه ؟ یه موجود مبارزه علیه شیطان ؟
-نه ... اره ... نمیدونم
-نمیدونی چی هستی ؟
-من می خوام شیطان رو بکشم .
-پس ادم خوبه داستانی .
بکهیون با خنده گفت ولی چانیول هیچ وقت به این اشاره نکرد که هیچ ادم خوبی وجود نداره .
-من باید برم .
چانیول گفت و خواست از روی تخت بلند شه که برای بار دوم بکهیون دست چانیول رو گرفت . وقتی چانیول برگشت با دو جفت چشم براق دوست داشتنی رو به رو شد . چشمهایی که خیلی زود زندگی چانیول رو عوض کرد : میشه نری ؟

سئول 2017
چانیول هیچ وقت فکر نمیکرد بعد اتفاقاتی که پشت سر گذاشته دوباره همه چیز عوض شه . وقتی اون قرارداد رو با شیطان امضا کرد چانیول روحش رو از دست داد و درست وقتی لورا مرد قلبش هم از دست داد . از کاری که انجام داد پشیمون شد . از خونه فرار کرد به سئول اومد . اونجا با یاکاما اشنا شد و یوکی کیونگسو شد . از همه چیز با خبر شد و حتی بیشتر از خودش متنفر شد که با سادگی گول حرفهای شیطان رو خورده . حس میکرد تقصیر خودشه اگه اون قرارداد رو امضا نکرده بود الان لورا زنده بود . چانیول هر روز با تنفر از خودش سر میکرد . حتی با اینکه یوکی بود و داشت دویل های دیگه رو از بین میبرد ولی این چیزی نبود که میخواست . این چیزی نبود که راضیش کنه .
و درست یه شب وقتی توی اینه به خودش نگاه کرد و با دیدن رگه های قهوه ای توی چشمهاش فهمید چیزی که کینتاروش همیشه میگفت اتفاق افتاده . اون داشت روحش رو به دست می اورد و این یعنی داشت تبدیل به انسان میشد . و برای چانیول انسان بودن یاداور ضعفی بود که داشت . نمیخواست همون انسان ساده ای بشه که خیلی راحت اجازه داد عشقش رو ازدست بده . پس همون لحظه تصمیم خودش رو گرفت و شبانه و بدون خبر کیونگسو رو ترک کرد . میدونست ترک کیونگسو هم اشتباه بزرگیه . اونم وقتی هیچی به کیونگسو نگفته ترک کردنش ظالمانه بود ولی چانیول تصمیمش رو گرفته بود و نمی تونست بزاره کیونگسو مانعش بشه . اون شب کیونگسو رو ترک کرد تا بتونه انتقام روح خودش و لورا رو از شیطان بگیره و وقتی اون شب از خونه بیرون زد هرگز فکرش رو نمیکرد قراره توی این راه چیز بیشتری به دست بیاره .
قرار نبود قلب از دست رفته چانیول به زندگی برگرده ولی یه جفت چشم براق چانیول رو جوری اسیر کرد که هیچوقت توی زندگیش اسیر نشده بود و درست وقتی به خودش اومد فهمید تمام اتفاقات زندگیش برای این افتاده که اون بتونه بکهیون رو ببینه .
پسری که چشم های نازش چانیول رو درگیر کرد. با زور چانیول رو کنار خودش نگه داشت و قلب شکسته چانیول رو ترمیم کرد . همیشه فکر میکرد اینکه بکهیون عاشقش شده بزرگترین شانس زندگیش بوده . هر چقدر زندگی باهاش سر ناسازگاری داشت ولی انگار بکهیون هدیه ای بوده که بخاطر اون همه سختی گرفته . و حالا اون پسر اینجا بود روی تخت افتاده بود و چانیول خوب می دونست حال الان بکهیون بخاطر اون و دنیاشه . پس تصمیم نداشت بی خیال شه . اینبار حتی اگه لازم بود همه کاری میکرد تا بتونه کاری که در حق بکهیون شده رو جبران کنه .
دست بکهیون رو بین دستهاش گرفت . خم شد و بوسه ای روی پیشونی بکهیون زد : مطمئن باش کاری میکنم هرکسی باعث این شده جوابش رو پس بده .
به چشمهای بسته بکهیون خیره شد و بعد لبخند تلخی زد : تو هم قول بده زود بیدار شی باشه ؟
چند لحظه به بکهیون زل زد و بعد عینک بزرگش رو به صورتش زد و از اتاق بیرون رفت . اخرین لحظه متوجه انگشت بکهیون که اروم تکون خورد نشد .

بر همگان سلام نمو 🐠 خسته و کوفته وسط یه عالمه کارتون داره براتون آپ میکنه 🥺🥺 هفته قبل آپ نداشتیم ولی از این هفته به روال قبل بر میگردیم . خوب خوب داریم به قسمت های هیجان انگیز می رسیم 💃 لوهان که به حرف اومد و چانیول بالاخره رونمایی کرد از خودش🤩 . به نظرتون بک بهوش اومده؟
نظر شما چی بود ؟ ووت و کامنت یادتون نره. 
پ.ن: بابت اینکه کامنت ها رو جواب ندادم معذرت میخوام درگیر اسباب کشی بودم ولی همه رو جواب میدم مرسی از حمایت هاتون

" Devil " [ S2 Uncomplete]Where stories live. Discover now