لوهان از ناامیدی صداش رو بالا برد تا بتونه این ها رو توی ذهن خوش خیال مرد رو به روش وارد کنه و بهش بفهمونه دست از این خوش خیالی ها برداره . عشق قرار نبود چاره اونها باشه . عشق برای اونها هیچ کاری نمیکرد . هیچ وقت نکرده بود .
_میشه فقط برای یه دقیقه بی خیال گذشته بشی و اینقدر بهش فکر نکنی؟ میشه برای یه دقیقه دست از نگرانی برای آینده برداری؟ میشه شده برای یه دقیقه فقط به الان و من فکر کنی؟
سهون سر لوهان فریاد زد و باعث شد لوهان بهت زده ساکت شه. نه اینکه هیچ وقت سهون سرش داد نزده باشه نه فقط چیزی که سهون داد زده بود خواست لوهان بود.
فقط یه لحظه طول کشید تا لوهان یه چیزی رو حس کنه . میخواست برای اولین بار توی زندگیش خود خواه باشه . چرا همیشه اینقدر راحت بی خیال میشد ؟ مگه سهون عشقش نبود ؟ همون عشقی که بخاطرش نه سال تمام زندگیش با یه غم ادامه پیدا کرده بود ؟ چرا داشت اینکار رو میکرد ؟ حق با سهون بود چرا بی خیال گذشته ای که رفته بود و اینده ای که نیومده بود نمیشد ؟ چرا فقط برای یه دقیقه بی خیال همه چیز نمیشد ؟ چی میشد اگه یه لحظه کائنات لوهان رو به حال خودش رها میکرد و می گذاشت برای یه بار هم شده به حرف قلبش گوش بده نه عقلش ؟ چی میشد اگه یه دقیقه خودخواه میشد ؟ اگه بی خیال میشد چی میشه ؟ خورشید فردا دوباره طلوع میکرد و قرار نبود هیچی عوض شه . اینکه لوهان یه لحظه بخواهد تمام بندهایی که اون رو به زندگی وصل کردن رو در نظر نگیره و جوری زندگی کنه که انگار زمانی وجود نداره و فقط خودشون دو نفر وجود دارند ؟
چیزی نمیشد میشد ؟
نگاهش از چشمهای غمگین سهون پایین رفت و روی لبهایی ثابت شد که توی زندگیش فقط یکبار طعمش رو چشیده بود . یه بوسه معصومانه چند ثانیه ای تمام سهم لوهان از عشق بود ؟
نه نمیخواست . نباید اینقدر کم توقع باشه . نباید اینقدر راحت بگذره . سهون یه چیزی رو راست گفته بود باید بی خیال میشد . حتی برای یه دقیقه بی خیال همه چی میشد و کاری رو میکرد که دلش میخواست . یه بار سرکشی قرار نبود مشکلی پیش بیاره .
با این فکر اروم شد و قلب بیقرارش به چنان تپش شیرینی افتاد که لوهان رو ترسوند . قبل از اینکه شجاعتش رو از دست بده فاصله بین خودش و سهون رو از بین برد . چشمهاش رو بست و خیلی اروم به سمت لبهای سهون رفت . بدون اینکه به چیزی فکر کنه عطر سهون رو توی ریه اش فرو برد و لحظه ای بعد لبهاش روی لبهایی بود که براش تداعی طعم بهشت بود .
وقتی لوهان لبهاش رو بوسید نمیتونست باور کنه . یه لحظه فکر کرد این هم یه خواب مثل هزار خواب قبلیشه ولی وقتی چشمهاش رو باز نگه داشت و چشمهای بسته لوهان رو دید ، وقتی حرکت ریز لبهای لوهان رو حس کرد و دلش ریخت فهمید اینبار خواب نیست . هیچ رویایی مثل این شیرین نبود .
لبخندی از هیجان روی لبهاش اومد و هزار تا پروانه توی دلش بال زدند و لحظه ای بعد دستهاش رو دور کمر لوهان حلقه کرد و جلو کشیدش و بوسه نه سالشون رو تکرار کرد .
حتی خودشون نمیدونستند چطور دارن بوسه رو پیش می بردند . اولش اروم و عاشقانه بود ولی وقتی لوهان لحظه ای عقب کشید تا نفس بکشه ، سهون یکی از دستهاش رو بالا اورد و پشت سر لوهان گذاشت و سرش رو به شدت جلو کشید و دوباره لبهای لوهان رو بین لبهای خودش نگه داشت و اینبار بدون اینکه فرصت همکاری به لوهان بده بوسه شدید تر و با اشتیاق تری رو شروع کرد . مثل کسی که مدتها چیزی رو بخواهد با دیدنش دیوونه شه شده بود . میخواست تلافی بوسه های که توی نه سال باید می داشتند رو در میاورد و لوهان حرفی نداشت . اینکه اینطور محکم توی اغوش سهون حبس بود و نفس هاش بخاطر بوسه با سهون به شماره افتاده بود رو دوست داشت . دیوونگی بود ولی حتی بیشتر میخواست .
لبهاش رو باز کرد و لب پایین سهون رو بین لبهاش مکید و باعث شد چیزی توی دل هردوشون بلرزه .
سهون دعوت لوهان رو قبول کرد و بوسه اشون رو عمیق تر کرد . لبهایی که بین هم قفل میشد تنها حرکات بدنشون برای دقایق بعد بود .
بالاخره هردو به نفس نفس افتادند و عقب کشیدن ولی نه خیلی . صورتشون هنوز نزدیک هم بود و از نفس های هم نفس می کشیدن .
نگاهشون توی چشمهای هم افتاد و خیلی راحت میتونستند ببینن که هنوز به چیزی که میخوان نرسیدند . روح های تشنه اشون بیشتر از اینا نیاز داشت و اون لحظه همونطور که لوهان میخواست شده بود. اون دو نفر مرکز دنیا شده بودند و هیچ چیزی جز خودشون وجود نداشت .
بار بعدی که لبهاشون بهم وصل شد دستهاشون هم به فعالیت افتاد .
لوهان دستهاش رو بالا اورد و دور گردن سهون انداخت و بعد یقه کت سهون رو گرفت و کمی پایین کشیدش و وقتی سهون دستهاش رو یه لحظه باز کرد اون رو از تنش دراورد . دستهای سهون به پایین لباس لوهان محکم شد و ثانیه ی بعد لباس لوهان کنار کتش روی زمین بود.
دوباره لبهاشون درگیر شد و در حالی که لوهان مشغول باز کردن دکمه های لباس پیراهن سهون بود دستهای سهون روی بازوهای لوهان کشیده میشد .
وقتی بالا تنه هر دو برهنه شد . از هم جدا شدند و تازه تونستن ببین دیگه کنار در نیستند . حتی نمی تونستن به یاد بیارند چطور به اتاق خواب لوهان رفتند ولی براشون مهم نبود .
سهون به کمربند لوهان چنگ انداخت و با جلو کشیدنش سرش رو توی گردن لوهان فرو برد و شروع به بوسیدن و مارک گذاشتن کرد . لوهان با نشستن لبهای سهون روی تنش اهی کشید. این تجربه جدید بود و بدنش بهش شدید واکنش نشون داد. سرش رو به عقب خم کرد تا فضای بیشتری در اختیار سهون قرار بده و همزمان چشمهاش بسته شد و از تغییرات جدیدی که توی تنش اتفاق میافتاد گیج میشد و لذت میبرد .
سهون با دیدن بی حالی لوهان لبخندی زد و بعد از باز کردن کمربند لوهان دستش به سمت دکمه اش رفت و بعد زیپش شلوارش رو باز کرد . وقتی مطمئن شد لوهان قصد متوقف کردنش رو نداره اجازه داد شلوار لوهان پایین بیافته .
لوهان رو با احتیاط به سمت تخت برد و گذاشت روی تخت دراز بکشه .
شلوار خودش رو هم دراورد و لحظه ای بعد بدنهای برهنه اشون باهم در ارتباط بود و گرمای تنشون هر دو رو اتیش میزد .
تن لوهان لحظه لحظه بیشتر اتیش میگرفت و قلبش به تپش شیرینی افتاده بود . از بی حسی اولیه بیرون اومده بود داشت توی هیجان دست و پا میزد . دستهاش رو مجبور کرد بالا بیان و دور گردن سهون حلقه اشون کرد و با فشار کمی سهون رو کامل روی تن خودش حس کرد . ناله ارومی از لبهاش بیرون رفت و باعث شد سهون حتی با شدت بیشتری لبهاش رو ببوسه .
دستهاش رو روی کمر سهون حرکت داد و سعی کرد تن مردی که عاشقش بود رو بشناسه . برجستگی دو کتفش رو که بخاطر لمس تن لوهان بالا و پایین میشد . گودی کمرش رو .. لطافت پوستش و گرماش رو .
سهون حس میکرد بیشتر از این نمیتونه منتظر باشه میخواست جلو بره و کاری کنه و که مطمئنش کنه لوهان برای خودشه .
کمی از لوهان فاصله گرفت و به چشمهاش خیره شد . لوهان به سختی چشمهاش رو باز نگه داشته بود .
_میخوامت لوهان
لوهان به سختی با سرش تایید کرد ولی وقتی سهون همونطوری بی حرکت موند ناله ای کرد و اروم زمزمه کرد : منم میخوامت سهون .
لبخند روی لبهای سهون واقعی ترین لبخند زندگیش شد .
دقایق بعد لبهای سهون بود که جغرافیای تن لوهان رو به خاطر می سپرد. لوهان نمیدونست تا این حد میتونه پر سر و صدا باشه ولی وقتی سهون اعتراضی نمیکرد پس لوهان اهمیتی نمیداد . تو اون لحظه فقط خودشون دوتا مهم بودند .
YOU ARE READING
" Devil " [ S2 Uncomplete]
Fantasy" Devil S1 - Complete " " Devil S2 - on going " •¬کاپل: کایسو | کریسهو | هونهان | چانبک •¬ژانر: فانتزی | تخیلی | سوپرنچرال •¬خلاصه: کای پسری با یه تفاوت خاص روحش رو به شیطان می فروشه تا به خواسته اش برسه ولی خیلی زود پشیمون میشه. کای با اون چشم های...
┨S2 Chapter 2 ├
Start from the beginning
![" Devil " [ S2 Uncomplete]](https://img.wattpad.com/cover/218192382-64-k217200.jpg)