┨S2 Chapter 1 ├

Start from the beginning
                                        

کیونگسو وقتی بعد اون اتفاق چشمهاش رو باز کرد توی خونه سربازر کیم جونگده توی بوسان بود. اونقدر از شنیدن خبر مرگ پدرش شوکه شد که چیزی نپرسید.
در واقع کیونگسو هنوز هم نمیدونست آرامگاه پدرش کجاست. 
_ قفلش شکسته شد.
توجه کیونگسو جلب شد و به سمت جلو خم شد تا بتونه اطلاعات رو بخونه.
_ آخرین تماسش با کریسه. 
هرچی بیشتر توی اطلاعات بکهیون رو می گشتن کمتر پیدا می کردند . هیچ چیز خاصی اون تو نبود که سرنخ حساب بشه . اهی کشید .
یه ایده به ذهن کیونگسو رسید : پیام هاش رو باز کن .
کای به حرفش گوش کرد و پیام های بکهیون رو بررسی کرد . چند پیام اخر اسپم بودند و بعد پیام جالبی رو پیدا کردند . پیامی که مربوط به شب تصادفش بود : امشب بیا هم رو ببینیم.
جواب بکهیون : پس همون ساعت همیشگی همون جای همیشگی.
و جواب شماره ناشناس : عاشق تکراری بودن با توم.
کای با تعجب پرسید : بکهیون با کسی قرار میزاره ؟
کیونگسو جواب نداد اخمی روی پیشونیش نشست و لب تاب رو جلو کشید و بقیه پیام ها رو خوند . پیام زیادی نبود . برای اون حجم از صمیمیت به نظر پیام های کمی بود . احتمالا بکهیون مکالماتش رو پاک میکرد .
یه سری پیام ساده مثل کی می یای ؟ کجایی بود ؟
-میتونی رد این شماره رو بگیری ؟
کای با سر تایید کرد .
-بقیه پیام ها رو چک کن و نتیجه هر چی شد رو بهم بگو . تا امشب مشخصات افراد عجیب غریب گوشی بکهیون رو برام در بیار فهمیدی ؟
-باشه
کیونگسو بلند شد و در حالی که تصمیم داشت یه دوش بگیره گفت : یه چیزی هم سفارش بده
و بدون شنیدن جواب کای توی اتاقش رفت .
کای لبخند ریزی زد و حواسش رو لب تاب داد . در حالی که داشت فکر میکرد کیونگسو این روزها در عین تفاوت مشهودی که توی رفتارش پیدا کرده خیلی شبیه کینتارو دو روزهای اول میموند . همونقدر پر جذبه همونقدر خواستنی .

سوهو اهی کشید و تلویزیون رو خاموش کرد .کلافه بود و بعد از حرف زدن با کای بیشتر بهم ریخته بود .
در واقع وقتی بعد از مدتها اینقدر به گذشته اش نزدیک بودن کلافه اش میکرد .
سالها از روزی که ژاپن رو ترک می گذشت . درست از روزی که تصمیم گرفت سوهو باشه نه یاکاما همه چیز رو پشت سر گذاشت . البته خودش می دونست هرگز نمی تونه از اون بخش از وجودش بگذره . اون کسی بود که یوکی های کیونگسو رو پیدا میکرد و بعد اموزششون سراغ کیونگسو میفرستاد . اون از خودش بخاطر محافظت از کیونگسو ، پسری که حس میکرد بهش بدهکاره گذشت . ولی با گذر زمان این زندگی رو بیشتر از چیزی که در گذشته بود دوست داشت . و سهم زیادی از این علاقه به زندگی جدید ، در فردی به اسم کریس خلاصه میشد . اون مردک سیگاری ...

اولین دیدارشون توی سرش مرور میکرد . پورخندی به تفکراتش زد . اون یه زمانی یاکاما بود و چقدر حالا از اون روزها فاصله داشت . حتی ذره ای شباهت به اون روزهای خودش نداشت . اگه فقط یه تماشا چی بود که به زندگی خودش نگاه میکرد قطعا میگفت یاکاما و سوهو دو ادم متفاوت هستند .
سرش رو به مبل تکیه داد و توی فکر رفت .چقدر همه چیز فرق کرده بود .
تغییرات شخصیتش درست از لحظه ای که به جونگده گفته بود میخواد سوهو باشه شروع شده بود .
اون 18 سال تمام توی عمارت خانوادگیشون توی ژاپن اموزش دیده بود تا یه محافظ ، بهترین یاکاما تاریخ تبدیل شه ولی درست توی یه لحظه همه چیز رو رها کرد . سوهو فقط اسمش رو رها نکرد . خانواده و تمام اخلاقیاتش رو عوض کرد . جونگده بهش کمک زیادی کرد . اون رو با پارتی بازی به دوره های اموزش نظامی فرستاد تا عوض شه . اون دوره های اموزشی تاثیر زیادی روش داشت ولی چیزی که در نهایت تغییرش داد کریس بود .
وقتی کریس رو دید تونست قلبش رو لمس کنه . همون چیزی که همیشه زن عموش براش تعریف میکرد و حرفهای مادربزرگش توی سرش پیچید . میدونست بخش سوم پیشگویی مادر بزرگش درباره کریسه ... عشق .
ولی با لجبازی سعی کرد کریس رو از خودش دور کنه . از هر روشی استفاده کرد تا کریس رو از خودش زده کنه چون حس میکرد عشقی که خودش داره توی وجود کریس هم ردهایی ازش هست . برای همین دوری کرد .
سوهو خیلی دیر با خودش صادق شد که کریس رو دوست داره و وقتی خواست از پوسته اش بیرون بیاد و به کریس نزدیک بشه ، متوجه شد دیر کرده . کریس دیگه بیشتر از یه دوست بهش نزدیک نمیشد . درست مثل پیشگویی ، اون عشقش رو هم از دست داد . تمام چیزی که از اون عشق عجیب و غریبی که هرگز توی زندگیش انتظارش رو نداشت بهش رسیده بود یه بوسه فراموش شده بود و البته دوری کردن کریس بود.
گاهی فکر میکرد اینکه عاشق کریس شده همش بخاطر اشتباه سالهای پیشش ، شکستن دل ناناست .

گوشیش رو برداشت و وارد تماسهاش شد . اخرین تماسش با کریس مال چند روز پیش بود وقتی با گروه قرار داشتند و اخرین پیامشون حتی مال خیلی قبل تر از اون بود .
پوزخند تلخی به وضعیت رقت انگیز خودش زد . کریس داشت ازش فرار میکرد و تنها کاری که سوهو ، کسی که زمانی بزرگترین یاکاما خونده میشد ، میتونست انجام بده شکستن بود .

به ساعتش نگاه کرد میدونست کیونگسو الان از حموم بیرون می یاد . سریع بلند شد و طبق معمول حوله اش رو گرم کرد و پشت در حمام اویزون کرد . همون لحظه در خونه زده شد . پیتزا رو اورده بودند .
غذا رو گرفت و پولش رو پرداخت کرد.  دو جعبه ی پیتزا رو میز اشپزخونه گذاشت و نوشیدنی ها رو کنارش . کیونگسو وارد اشپزخونه شد و بی هیچ حرفی جعبه اش رو باز کرد و شروع به خوردن کرد .
کای لحظه ای مکث کرد وقتی واکنشی از کیونگسو به جعبه پیتزای خودش نکرد رو به روش نشست و جعبه رو باز کرد و شروع به خوردن کرد .
کیونگسو بعد از خوردن چند تیکه سر بلند کرد و به کای نگاه کرد : چیزی پیدا کردی ؟
کای با سر تایید کرد .
در حالی که تیکه بعدیش رو برمیداشت از جا بلند شد و به سمت وسایلش توی سالن رفت و برگه های تازه پرینت شده رو برداشت و برگشت و دست کیونگسو داد .

-مکالمه هاش رو بررسی کردم و یه چیزهایی پیدا کردم ... اون شب بکهیون با سه نفر حرف زده یکش کریس بوده ... حدس میزنم تماسی باشه که بیمارستان به کریس کرده چون بعد از تایم تصادفه . یکیش شماره این فرد بوده .
به برگه اخر اشاره کرد . کیونگسو بیرون کشیدش و به عکس دختر نگاه کرد و کای ادامه داد : به دست اوردن اطاعاتش سخت نبود ... توی یه بار کار میکنه و با توجه به شناختم از بکهیون فکر نکنم چیز خاصی باشه .... بعدیش این شماره است همون که پیام هاش یه جورایی عاشقانه بود ولی چیزی که عجیبه اینه این شماره به اسم خود بکهیون گرفته شده و به نظر می یاد صاحب خط مشخص نیست و عجیب تر از اون اصلا قابل پیگیری نیست . من دنبالش گشتم ولی پیداش نمیکنم .
با مورد سوم کیونگسو توجهش جلب شد و به کای نگاه کرد : هیچی پیدا نکردی ؟
-نمیشه گفت هیچی ... من از طریق کامپیوتر به گوشی بکهیون دسترسی پیدا کردم و این اجازه دسترسی کامل به اطلاعات رو بهم نمیداد ولی یه چیزی فهمیدم . بکهیون پیام هایی که با این فرد داشته رو روی یه اپلیکشن مخصوص ذخیره کرده که از لب تاب بهش دسترسی ندارم . تونستنم گوشیش رو درست کنم ولی برای دسترسی به اطلاعات اون برنامه به اثر انگشت بکهیون نیاز دارم .
کیونگسو نوشیدنیش رو برداشت و تقریبا نصفش رو سر کشید : امشب برو بیمارستان و اونجا کارت رو انجام بده .
کای خواست بگه اگه خود کیونگسو فردا اینکار رو کنه بهتره ولی دو کیونگسو بعد از زدن حرفش از جا بلند شد و به سمت کاناپه رفت و این فرصت اعتراض رو از کای گرفت . اهی کشید و شونه بالا انداخت . میز رو جمع کرد و بعد اماده رفتن شد .

🐠: خوب خوب خوب اینم از قسمت اول فصل دو میخواستم هفته قبل آپ کنم ولی گوشیم مشکل داشت و شانس اوردم این هفته درست شد 😍 بابت تاخیر متاسفم و امیدوارم دوستش داشته باشید . خوب نطرتون درباره این قسمت چیه ؟ با توجه به فتوبوک و توضیحات و اتمام فصل یک نظرتون درباره شخصیت ها چیه ؟ منتظر ووت و کامنت هاتون هستم 😍😍😍 .
پ.ن : پارت اکسترا بعدی ووت ۱۵۰۰

" Devil " [ S2 Uncomplete]Where stories live. Discover now