چطور این پسر بچه گستاخ جرات میکرد باهاشون اینجوری رفتار کنه؟!
خیلی ناعادلانه بود!
امان از این نسل جدید!
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
همون طور که گیج میزد وارد دستشویی شد و نگاهی به خودش تو آینه انداخت.
واقعا داغون بنظر میرسید.
کلافه دستی تو موهاش کشید و سمت یکی از توالتها رفت تا بره توش که یهو درش باز شد و با دوست پسر سابق لعنتیش روبرو شد که همون طور خشک اونجا وایساده بود و داشت خیره نگاهش میکرد.
نمیدونست تاثیر الکلـه یا دلتنگی اما یهو دل رو به دریا زد و همون طور که به داخل هلش داد لبهاش رو روی لبهای سهون کوبید و بوسهی خشنِ دو طرفهای رو شروع کردن.
هیچ کدومشون نمیفهمیدن دارن چیکار میکنن، فقط جهت جریان آب حرکت کردن.
سهون وقتی از پشت به توالت رسید ناخودآگاه روش نشست و جونگین رو کشید روی پاهاش و همون طور که محکم از لبهای داغش گاز میگرفت یکی از دستهاش رو پایین برد و آروم زیر بلیزش کشید و پوست داغش رو لمس کرد و جونگین از لمس دست سرد سهون نالهای کرد و بدنش از شوک یه لحظه بیشتر تو بغل سهون کشیده شد و پسر کوچیکتر از این موضوع بشدت احساس رضایت کرد.
لمسهاشون داشت عمیقتر میشد که با وارد شدن چند نفری داخل دستشویی جونگین ترسیده فوری پاهاش رو کمی بالا آورد و لبهاشون ناخودآگاه از هم جدا شد و شوکه به هم خیره موندن.
-اههههه خیلی جیش دارم...
-خب برو تو اون یکی...
-فکر کنم پره...
مردِ بیرونِ در گفت و سمت دستشویی که توش بودن اومد و به در ضربه زد و سهون فوری واکنش نشون داد.
-اهم...پره...
صدای زمخت و گرفتهاش زیر گوش جونگین پخش شد و بدنش لرزی از لذت رفت اما حالا که یهویی از پرتگاه لذت پرت شده بودن پایین انگار هر دوتا معذب بودن و دیگه نمیتونستن ادامه بدن.
البته جونگین احتمال میداد سهون عقب بکشه و شُل کنه اما وقتی پسر کوچیکتر بعد از خروج غریبهها یهو پسش زد و فوری از جاش بلند شد و از دستشویی زد بیرون فقط شوکه همون جا وایساد و وقتی که یکی از بیرون صداش کرد و مجبورش کرد به خودش بیاد از جاش تکون خورد.
عصبی و کلافه رفت سمت روشویی و آبی به سر و صورتش زد و نگاهی به چهرهی داغونش تو آینه انداخت.
این مسخره بازی کی قرار بود تموم شه!
نفس کلافهای کشید و از دستشویی زد بیرون و سمت میزشون برگشت.
با دیدن سهون سر میز نفس آسودهای کشید و نشست.
حداقلش این بود که نرفته بود...
"بیشعور احمق"
تو دلش فحش داد و نگاهش به نگاه کنجکاو بکهیونی افتاد که داشت جاسوسانه بررسیش میکرد.
تکخندی از حالتش زد و به صورت گل انداختهاش نگاهی انداخت.
-فردا ظهر حرکت میکنیم...
چانیول اعلام کرد و همه در سکوت فقط سر تکون دادن.
-پس ما باید امشب وسیله جمع کنیم؟ چرا نمیریم پس؟
بک گفت و متعجب به جونگین نگاه کرد.
-بریم...من که چیزی نگفتم داری با نگاهت منو میخوری...
به شوخی گفت و نگاهش به سهونی افتاد که خندهی کوتاهی کرد.
تو این مدت چان هم اخمآلود واکنشهای مزخرف جمع رو زیر نظر گرفته بود و حرص میخورد.
واقعا این دو تا پسر چشون شده بود؟
عصبانیش میکردن!
بعد از چند شات دیگه وقتی که دیگه بکهیون از کنترل خارج شده بود و شروع کرده بود به لو دادن همه چیز چانیول همه رو بلند کرد و دوست پسر وراجش رو زیر بغل زد و از اونجا زدن بیرون.
-جالبش میدونین چیه؟ من خودم بدترم...خیلی دوست دارم وقتی که اینجوری باهام رفتار میکنه...خیلی هاته...
-خفه شو بک...
چان زمزمه کرد و وقتی دیگه کشیدن بکهیون سخت شد خم شد و انداخت رو دوشش و جلوتر از دو تا پسری که داشتن بهشون میخندیدن راه رفت.
بکهیون اما همچنان در حال ادامه دادن بود و دست بردار نه!
-راستی جون؟ سکس تو حموم رو امتحان کردین؟ قطعا کردین! شماها خیلی وقته باهم سکس دارین...
برای خودش توضیح داد و با داد چانیول و تکونی که بهش داد و نیشگونی که از پوست رونش گرفت نالهای کرد و با گریه الکی ساکت شد.
حالا چان خیلی خیلی ازشون دور شده بود و اون دو تا پسر تو افکاری غرق شده بودن که نباید.
تصاویر غیر قابل پخشی تو سرشون در حال پخش بود و ضربان قلب هر دو شدت گرفته بود.
سهون فقط نفس عمیقی کشید و اون هم ازش جدا شد و سرعتش رو بالا برد و سمت چانی که کنار ماشین داغونشون ایستاده بود رفت و جونگین رو پشت سرش تنها گذاشت.
جونگین متوقف شد و به پشت دوست پسر تبدیل به اکس شدهاش خیره موند.
واقعا چه تراژدی دردناکی...
کنار آدمی ایستادن که یه روزی تمام وجودت بود و حالا اینجوری نادیدهات میگرفت و اذیتت میکرد.
حالا باید برای پس گرفتن اون آدم چیکار میکرد؟!
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part: 37 ✨
Start from the beginning
