✨ part:4 ✨

71 23 9
                                        


آپ اینجا رو یادم رفته بود 🙂

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

با حرص و چشم غره به در و دیوار مشغول پاک کردن میزی بود که تازه خالی شده بود و در حال فحش کشی چانیول و جد و آبادش.

_واقعا چی دیدم تو این بیمار که چسبیدم بهش؟! تنهایی بپوسی بهتر از این‌ـه که با چنین موجود گاوی دوست بشی...آورده منو اینجا حمالی دوستشو بکنم...

برای هزارمین بار نگاه حرصی به دختر پشت پیشخوان که با ذوق نگاهش میکرد کرد و چشم غره‌ای براش رفت.

چرا این شکلی بود؟!

از اولی که چانیول انداختش اینجا واسه حمالی، اون دختر بیریخت راه به راه قربون صدقه‌اش می‌رفت و بهش میگفت کیوت و این بیشتر حرصیش میکرد.

از دور همزمان که داشت با حرص فکر و خیال میکرد دید که دختر " کیوت" رو لب زد و باعث شد کلافه سرش رو بده عقب و پارچه تو دستش رو بکوبه روی میز.

_پارک فاکینگ چانیول...می‌دونم چیکارت کنم...

با حرص دندون قروچه‌ای رفت و زیر لب زمزمه کرد.

خودش می‌دونست که نمیتونه هیچ گوهی بخوره و به محض دیدن چانیول دوباره میره زیر دست و پاش و ازش آویزون میشه ولی خالی کردن حرصش که اشکالی نداشت! داشت؟!

نفس کلافه‌ای کشید و با ناامیدی دوباره نگاهش رو به سطح چوبی میز داد.

_اینم از سرنوشت تخماتیک ما...

زیر لب زمزمه کرد و دوباره مشغول پاک کردن میز شد.

 
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

با قدم‌های شل و ول به تعمیرگاه نزدیک شد و از دور نگاه خسته و همزمان عصبی‌ای به پسری انداخت که با نیشخند نگاهش میکرد.

بی حوصله و بی توجه به عکس‌العمل ذوق زده‌ی شیوون روی سکوی گوشه دیوار تعمیرگاه جا گرفت و مرد بزرگ‌تر متعجب سمتش اومد.

_چت شده جوجه؟! چرا ناراحتی؟!

_بخاطر بخت و اقبال بدمه که ناراحتم...

_چرا؟!

شیوون با خنده گفت و همزمان سمت ماشین رفت و سرش رو تو موتورش خم کرد.

بکهیون بدون اینکه جوابی بده فقط چشم غره‌ای به چانیول رفت و شیوون با خنده فقط بیشتر سرش رو روی موتور خم کرد.

_به من چه؟! چرا اونجوری نگام میکنی؟! بد شد سفارشتو کردم انقد زود کار پیدا کردی؟! من نبودم الان باید تو خیابون بالا پایین میکردی واسه کار...مارو باش...

چانیول همزمان که هنوز هم اون نیشخند کوفتی روی صورتش بود خودش رو توجیح و پسر کوچیک‌تر رو بیشتر حرصی کرد.

✨Crisis of twenty years ✨Where stories live. Discover now