همون طور که مشغول بوسیدن لبهای داغ پسر زیرش بود آروم دستش رو زیر لباسش برد و پوست نرم پهلوش رو چنگ زد و گاز محکمی از لبهاش گرفت و صدایی که میخواست رو شنید.
همچنان که میبوسیدش نیشخندی روی لبهاش شکل گرفت و از اینکه تونست خودشون رو به این نقطه برسونه بشدت احساس رضایت کرد.
میدونست خیلی خودخواهانه فکر میکنه و حس سواستفاده از پسر کوچیکتر بهش دست داد اما اصلا پشیمون نبود، پس شدت بوسهاش رو بیشتر کرد و با زور زبون شیطونش رو وارد دهن گرم دوست پسرش کرد و حالا که بک باهاش همراه شده بود پایین تنه نیمه سفتش رو به بدن زیرش فشار داد و مشغول حرکت دادن کمرش شد.
بک زیرش ناله میکرد و از شونههاش چنگ میگرفت و وقتی مسیر بوسههاش رو از لبهاش به سمت چونه و پوست گردنش تغییر داد زیر گوشش نفسهای داغش رو رها میکرد و براش ناله میکرد.
اگه میدونست این واکنشهاش چه بلایی سر بدن پسر بزرگتر میاره یکم خودش رو کنترل میکرد و محتاطانه رفتار میکرد اما چه بد که خودش این رو میخواست و دوست داشت زیر فشار بدن سنگین و عضلانی دوست پسرش پرس بشه و بدنهاشون زودتر یکی.
یه دستش رو پشت کمر پسر بزرگتر و دست دیگهاش رو تو موهای پس گردنش چنگ کرد و پاهاش رو دور کمرش حلقه کرد و گذاشت سفتی پایین تنههاشون بیشتر به هم مالیده بشه و ضربان قلبش بالاتر بره.
با شدت گرفتن نفسهای چان و وحشیانهتر شدن بوسههاش از گردنش، دستش رو به کش شلوارک پسر بزرگتر برد و با تلاش زیاد سعی کرد پایین بکشتش و چان که یکم از شدت هورنی شدن عصبی و عجول شده بود خودش شلوار و شورتش رو تا نصفه پایین داد و تو جاش روی زانوهاش وایساد و همون طور که ویو هاتی از بدنش به پسر زیرش میداد سریع شلوار و شورت بک رو هم از تنش در آورد و یکم پایین رفت و پاهای پسر کوچیکتر رو با شدت انداخت روی شونههاش و بعد از نگاه به بکهیونی که با شهوت روی آرنجش قرار گرفته بود و با لبهای نیمه باز نگاهش میکرد نیشخندی زد و زبونش رو به سوراخش کشید و با اینکارش باعث لرزیدن بدن پسر کوچیکتر و عقب رفتن سرش شد و بعد از چند دقیقه بازی لبهاش با اون پایین بالاخره دستهای بک کم آوردن و بالا تنهاش پخش زمین شد و فقط در حالی که پایین تنهاش از شدت هیجان میلرزید و کمرش تو هوا تکون میخورد شروع کرد به نالههای بلند کردن و انگشتهای پاش از شدت لذت جمع شده بود.
نمیدونست چرا ولی سعی میکرد بدنش رو از دهن پسر بزرگتر دور کنه چون اگه همین جوری زبونش رو بی مهابا تو سوراخش میکرد و بهش میک میزد امکان داشت با شدت بیاد و این یکم ورود چان به سوراخش رو براش دردناک میکرد پس با شدت همون طور که از لذت گریه میکرد شروع کرد به التماس کردن.
-اههههه چان...زود باش...
پسر بزرگتر بالاخره عقب کشید و تکخندی زد.
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
