ماشین رو گوشهای پارک کرده بودن و چند دقیقهای میشد که نشسته بودن و به بیرون خیره.
بکهیون تکون ریزی به بدن خشک شدهاش داد و برگشت و آروم به جونگین نگاهی انداخت.
_قراره تا آخر روز همین جا بشینیم؟
_نه...پیاده شو...
با حرف جونگین هر دو از ماشین زدن بیرون و به سمت درب ورودی حیاط خونه باغ راه افتادن.
اینجا با اون مکانی که قبلاً اومده بودن فرق داشت و بکهیون داشت تو سرش به این فکر میکرد که این پیرمرد لعنتی چند تا ملک داره؟
_تو فعلا عقب بمون...
با حرف جونگین پایینِ سه تا پله متوقف شد و نگاهش به پشت پسر بزرگتر موند.
باید هر جور که میشد خرابکاری دفعه قبلش رو درست میکرد.
جونگین کنار در متوقف شد و نفس عمیقی کشید.
نگاهش رو اول به نوک کفشهاش، بعد به زنگ معمولی جلوی در داد.
درواقع حصار دور حیاط از نردههای چوبیِ سفید رنگ کوتاهی بودن و در ورودی که جلوش وایساده بود تا کمرش هم نمیشد و میتونست براحتی پیرمرد رو یکم جلوتر ببینه که درحالی ور رفتن با خاکـه.
بالاخره جرات پیدا کرد که دستش رو بلند کنه و زنگ رو بزنه.
با به صدا درآوردن صدا، نگاهش فوری با نگاه پیرمرد به هم گره خورد.
انتظار برخورد وحشتناکی رو داشت اما پیرمرد بدون اینکه واکنشی بهش نشون بده از جاش بلند شد و سمت در اومد و جونگین به وضوح دید که با دیدن بکهیون اخمی کرد.
آوردن بکهیون اونم امروز کار درستی نبود و از اول هم اینو خوب میدونست اما اصرار پسر کوچیکتر بالاخره کار دستشون داده بود.
پیرمرد فقط در رو باز کرد و بدون اینکه چیزی بگه برگشت داخل.
جونگین نگاه مرددی به بکهیون انداخت و بعد از چند لحظه فکر کردن رفت داخل و پسر کوچیکتر هم پشت سرش با فاصله داخل شد.
_سلام...
_سلام...
هردو شبیه پسر بچههای خوب سلام دادن و چند قدمیِ پیرمرد منتظر وایسادن.
پروژه جونگین این بود که از امروز تا هر موقع که لازمـه اطراف آقای پارک بپلکه تا بالاخره رضایت بده.
برای چند دقیقه طولانی هیچ اتفاقی نیفتاد تا اینکه بالاخره بکهیون به حرف افتاد و جونگین شوکه منتظر واکنش پیر مرد موند.
_اینا بذر خیارـه؟ نباید تو چنین فاصله نزدیکی کاشته بشن...
بک نظرش رو گفت و وقتی پیرمرد نگاه عجیبی بهش انداخت ساکت شد و یه قدم به عقب رفت.
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
