چند ضربه به در زد و منتظر موند.
میدونست چان داخلـه.
در واقع تا اینجا تعقیبش کرده بود...
البته اینطوری که تا تعمیرگاه رفته بود و از اونجا چون چان تحویلش نگرفته بود دنبالش کرد تا خوابگاه و الان اینجا بود، پشت دری که تازه بسته شده بود.
_پارک چانیول...من یه آدم مستقلم...میتونم هر جا دلم خواست برم و هر جا دلم خواست نرم...کسی هم نمیتونه محدودم کنه...درو باز کن بیام داخل...
پشت در زمزمه کرد ولی بازم جوابی نگرفت.
نفس کلافهای کشید و دست به سینه منتظر موند ولی جوابی نگرفت.
ناامید به در تکیه داد و سُر خورد و نشست روی زمین.
چند دقیقهای رو همون طور موند و چندین بار با مشت محکم کوبید به در ولی جوابی نگرفت.
بعد از گذشت حدود بیست دقیقهی ناامیدانه بالاخره در باز شد و از اون جایی که به در تکیه داده بود به داخل پرت شد.
تو همون حالت باسن در هوا چانیولِ برعکس رو دید که داشت برمیگشت داخل و اصلا به وضعی که براش درست کرده بود اهمیت نمیداد.
_یاااا...
زور زد و فوری از جاش بلند شد.
با کوبیدن در اعتراض خودش رو اعلام کرد و با قدمهای محکم وارد پذیرایی کوچیک شد و پسر بزرگتر رو تو آشپزخونه پیدا کرد.
_الان مثلا قهری؟ فکر کردی که چی؟ من اصلا قهر و اینا بلد نیستم...نازم بلد نیستم بکشم...قهرتم به یه ورم...من به اون پارتی کوفتی میرم...بهت میگم که بدونی...
تیکه آخر حرفش رو داد زد و چانیولی که داشت تو آشپزخونه برای خودش قهوه دم میکرد با عصبانیت متوقف شد.
محکم پارچهای که داشت باهاش کانتر رو خشک میکرد کوبید روی زمین و برگشت سمت بکهیونی که شوکه به عقب یکه خورده بود.
_چ...چته؟!
_اصلا کار خوبی نمیکنی که منو در جریان برنامههات میذاری! چون ممکنه یهو به سرم بزنه و بیام اون پارتی کوفتی و خودتو تمام کسایی که توشین رو با هم به آتیش بکشم...
چانیول با عصبانیت گفت و بکهیون با صدا آب دهنش رو قورت داد.
یه لحظه یاد حرف جونگین افتاد که گفته بود چانیول دست به کتک داره و آدم کشته!
_ب...برام مهم نیست...فقط برام مهمه که کاری که تو میگی نه رو انجام بدم...
_واقعا؟!
چان با زهرخندی گفت و چنگی به موهاش زد.
_چرا انقد لجبازی؟
_تقصیر خودتـه...اگه حرصمو در نمیآوردی اینجوری نمیشدم...
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
