بدجور هَوَل دوست پسرش شده بود و کوچیک‌ترین کارش باعث هورنی شدنش میشد.

وقتی وارد حمام شدن بک مشغول متعادل کردن دمای آب شد و چان فقط پشتش وایساد و وقتی آب باز شد از پشت بدن‌هاشون رو به هم چسبوند و بک لرزی از حس عضو بزرگ دوست پسرش رفت.

چان شروع کرد به گاز گرفتن گوشش و آروم دستش رو برد سمت آلت بک و مشغول ور رفتن باهاش شد و بک هم فقط باهاش همراهی کرد و گذاشت چان تحریکش کنه.

سگ خور...

اصلا چی بهتر از سکس بود؟! اونم با چنین دوست پسر جذابی؟ 

گردنش رو چرخوند و لب‌هاشون رو به هم رسوند و همزمان با قورت دادن آب دهنِ هم، مقداری آب هم وارد دهن‌هاشون می‌شد.

-بدو مردک...باید برم پیش جونگین...

بک گفت و چان فقط لجوجانه اخم کرد و با شدت از کمرش گرفت و خمش کرد و سر پسر کوچیک‌تر رو چسبوند به دیوار سرد حمام که بک هیسی از سرما گفت و پاهاش رو کمی باز کرد و فضا رو برای چان باز گذاشت.

چان این بار راحت‌تر واردش شد و زودتر شروع کرد به تکون دادن کمرش ولی طولانی‌تر توش کوبید چون یه بار کام شدن باعث شده بود مقاوم بشه و از اونور بک زودتر کام شده بود و بیشتر مجبور شد درد رو تحمل کنه و وقتی بالاخره چان توش خالی شد نفس عمیقی از حس گرمای توی بدنش کشید.

چان ازش خارج شد و شروع کرد به تمیز کردن سوراخ دوست پسرش و زدن بوسه‌های سبک روی بدنش و زمزمه کردن جملات عاشقانه زیر گوشش.

بک یخورده کم آورده بود و هر از چند گاهی که زانوهاش خالی میکرد چان نگهش می‌داشت و وقتی حمام کردنشون تموم شد فوری با حوله بدنش رو پوشوند و تو بغل بلندش کرد و بک هم راضی از کارش پاهاش رو دورش حلقه کرد و دست‌هاش رو دور گردنش و تا رسیدنشون به تخت محکم خودش رو به دوست پسرش چسبوند.

چان گذاشتش روی تخت و خواست جدا شه که بک نذاشت و فقط با خنده بیخیال شد و با بدن‌های خیس روی تخت دراز کشیدن و چان پتو رو روی خودشون کشید.

-نمیخواستی بری پیش جونگین؟ 

با تمسخر گفت و بک سرش رو از بغلش بیرون آورد و تخس نگاهش کرد.

-میرم...بذار یکم استراحت کنم...

دوباره سرش رو برگردوند سر جاش و باعث شد چان بزنه زیر خنده.

-واااو...واقعا تو یه لول دیگه‌ای...

گفت و مشغول نوازش بدن پسر تو بغلش شد.

بک اما بعد از چند دقیقه که دید داره خوابش می‌بره با اجبار خودش رو از بغل پسر بزرگ‌تر کشید بیرون چون میدونست اگه همین الان بلند نشه عمرا بتونه بره پیش جونگین و واقعا میخواست امشب رو پیش دوستش باشه تا شاید بتونه یکم کمکش کنه.

✨Crisis of twenty years ✨Where stories live. Discover now