-اوکی بیبی عجله نکن...
گفت و دو تا از انگشتهاش رو وارد سوراخش کرد و چند بار داخل سوراخش تکونشون داد و چرخوند و وقتی دید پسر کوچیکتر زیادی بی قراری میکنه بیخیال شد و پاهاش رو از شونهاش پایین آورد و دوباره روش خیمه زد و با گرفتن رونش بهش نشون داد که میخواد پاهاش رو دور کمرش حلقه کنه.
بک هم از خدا خواسته پاهاش رو دورش حلقه کرد.
آروم شروع کرد به وارد کردن آلتش تو سوراخ بک و پسر کوچیکتر فقط از شدت درد زور میزد و حس فشرده شدن دیکش بین عضلات داغش دیوونهاش میکرد.
-هشششش...بیبی شل کن...شل کن بک...
چندین بار لبهاش رو بوسید و وقتی کامل واردش شد هر دو نفس عمیقی کشیدن و چان آروم شروع کرد به حرکت دادن کمرش و بک فقط از پوست کمرش چنگ میگرفت و زیر گوشش ناله میکرد.
بعد از چند دقیقه که به عضو چان داخلش عادت کرد شروع کرد به ناله کردنهای از روی لذت و وقتی حرکات پسر بزرگتر سریعتر شد و شروع کرد به ضربه زدن به جایی که باید، حالا هر دو از لذت ناله میکردن و بین تکونهاشون لبهای هم رو شکار میکردن و بدنهای خیسشون رو به هم میمالیدن.
چان وسط کوبیدنهاش یهو بلند شد و نشست و پسر کوچیکتر رو هم بلند کرد و همون طور که هنوز هم عضوش داخل بک بود فوری بلیزش رو از تنش خارج کرد و دوباره شروع کرد به ضربه زدن داخلش و بوسیدن پوست سفید ترقوهاش و وقتی از کبود کردنش مطمئن شد محکم پسر کوچیکتر رو تو آغوش گرفت و شروع کرد به حرکات ریتمیک و سریع داخل بدنش و چنان بدنهاشون رو به هم فیکس کرده بود که انگار قرار نبود بعد از این سکس از هم جدا بشن.
چند دقیقه که براشون خیلی سریع گذشت از لذت فقط تو گوش هم ناله کردن و با زبونهای خیسشون بازی کردن و بالاخره بک با ضربه محکمی که داخلش زده شد کام شد و چند دقیقه بعد چان هم خودش رو داخلش رها کرد و هردو به هم تکیه کردن و گذاشتن نفسهاشون تو بغل هم آروم و منظم بشه.
چان دوباره مشغول بوسیدن گردنش شد و سر پسر کوچیکتر شل روی شونه چان افتاده بود و مسخ شده به نقطهای روی دیوار خیره بود.
-بریم حمام؟
-اهم...
فقط زمزمه کرد و نگاه پسر بزرگتر روی لبهای نرمش که به شونهاش تکیه داده شده بود افتاد و دوباره دلش از شدت کیوتیش ضعف رفت.
بکهیون با حس سفت شدن چان شوکه سیخ شد و نگاهی بهش انداخت.
-امکان نداره دوباره...برای امروز دیگه نمیتونم...
گفت و بدن لرزونش رو تکون داد و جلوی چشمهای ناراضی اما بدجنس چان از روی عضوش بلند شد و نالهی ضعیفی کرد.
آروم با تکیه به چان بلند شد و چان هم همراهش بلند شد و گذاشت پسر کوچیکتر جلوتر بره سمت حمام و از پشت به دید زدن بدن لختش که پاهاش از شدت هیجان میلرزید و پوست سفید باسنش بخاطر شدت ضربات قرمز شده بود خیره شد و زبونی به لبش زد و نگاهش به پایین تنه سیخ شدهاش افتاد و نیشخندی زد.
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part: 36 ✨
Start from the beginning
