سهون همون طور که از جاش بلند میشد گفت و نگاه همه روش افتاد.
-باید برم...خوابگاه یه کاری دارم...ممنونم بک...اگه چیزی شد خبرم کنین...
خشک گفت و بعد از خداحافظیای ازشون فاصله گرفت و جلوی نگاه شوکه سه نفر دیگه از کافه زد بیرون.
-هنوز با هم حرف نمیزنین؟
چانیول از جونگین پرسید و بک شوکه نگاهشون کرد.
-کات کردیم...
جونگین گفت و آب دهنی قورت داد.
-دیروز دوباره با هم بحثمون شد و جدی تموم شد...همه چیز...الانم داره میره خوابگاه وسایلش رو جابجا کنه...
جونگین با لحن داغونی گفت و دو پسر دیگه فقط شوکه پلک زدن.
-یعنی چی جدی تموم شد؟!
بکهیون با لحن گیجی گفت و نگاه کوتاهی به چانیول انداخت.
-نمیدونم...
جونگین آروم زمزمه کرد و چان فقط صورتش رو با دستهاش پوشوند.
-نمیدونم یعنی چی؟ تو الان اینو میخوای؟
بک بهش تشر زد و جونگین فقط متاسف نگاهش کرد.
-باید این اوضاع آروم شه...الان فقط باید به کنار هم موندن ادامه بدین...میدونم کار سهون اشتباه بود اما نباید نتیجهاش بشه این...نذار مثل من که یکسال تو حسرت زندگی کردم زندگی کنی...واقعا ارزشش رو نداره...درست وقتی متوجه اشتباه بودن تصمیمت میشی که دیگه راه برگشت و جبرانی وجود نداره...
-نمیدونم...واقعا الان دیگه نمیدونم باید چیکار کرد...خستهام برای فکر کردن...خیلی...
جونگین دوباره با لحن عاجزی زمزمه کرد و دستی و به سر و صورتش کشید.
بک همچنان ناباور بهش خیره بود و نمیفهمید چرا کارشون به اینجا کشیده!
یعنی اگه خودش هم تو موقعیت جونگین بود همینطوری گیج میشد؟
یا پارتنرش اونقدر براش ارزش داشت که هرگز حتی یه لحظه هم به رها کردنش فکر نمیکرد؟!
بعد از سکوت چند دقیقهای بالاخره جونگین هم از جاش بلند شد و ازشون خداحافظی کرد و رفت و اون دوتا همچنان بهت زده به هم خیره موندن.
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
وقتی وارد اتاق شد انتظار داشت سهون دیگه رفته باشه ولی وقتی با پسری مواجه شد که داشت با گوشی صحبت میکرد و میخندید یکم خورد تو ذوقش و برای چند ثانیه هردو به هم خیره موندن تا اینکه جونگین اتصال نگاههاشون رو قطع کرد و سمت اتاق خواب رفت.
سهون که وسط پذیرایی با چمدونش مونده بود یهو با صدای شخص پشت خط به خودش اومد و دوباره مکالمه رو از سر گرفت.
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part: 35 ✨
Start from the beginning
