همه یه سکوت دلهره آور داشتن و نگاه‌ها به بکهیون بود.

-خب! نمی‌خوای بگی مزه دهنش چیه؟! 

چان گفت و همگی منتظر بهش خیره موندن.

-راستش انقدر درخواستش عجیب و غیر قابل باور بود که نمی‌دونم مطرح کردنش درست‌ـه یا نه؟! 

با حرفش تقریبا همگی اخمی کردن و نگاه‌هایی بینشون رد و بدل شد.

-منظورت چیه؟! 

سهون عصبی گفت و نگاه پسر کوچیک‌تر نگران روش افتاد.

-برگشت گفت باید یه گل خشکیده‌اش رو درست کنم تا اونم بهمون کمک کنه...

بک تند تند گفت و برای چند ثانیه طولانی بینشون سکوت شد.

تقریبا هیچ کدومشون نمیدونستن باید چجوری مکالمه رو ادامه بدن.

-فازش چی بود ناموسا؟! 

چانیول عصبانی گفت و چنگی لای موهاش انداخت.

-وسط حرفاش از حرف جمع استفاده کرد...نمی‌دونم پشت این قضیه کیه ولی اینجوری بنظر میرسه که برای سرگرمیشون دارن اینکارا رو میکنن وگرنه هیچ آدم عاقلی نمیاد یه پروژه گنده و یه زمین چند میلیارد دلاری رو با یه گیاه خشک طاق بزنه! 

-قطعا این کارو نمیکنه...

سهون با لحنی گیج زمزمه کرد و دست‌هاش رو روی میز گره کرد.

-و جواب تو چی بوده؟ 

-گفتم بهش خبر میدم...

جونگین سر تکون داد و تو افکارش غرق شد.

انقدر موضوع مسخره بود که حتی نمیتونست ایده‌ای بده ولی در جا وقتی حرف از اشخاص دیگه‌ای زده شد ذهنش سمت پدرش رفت.

نگاه کوتاهی به سهون انداخت و تا نگاه پسر کوچیک‌تر افتاد روش سریع نگاهش رو برداشت.

از کی تا حالا انقدر پیش هم معذب بودن؟! 

-باید چیکار کنم؟! 

-چیکار میتونی بکنی؟ مرتیکه رسما روانی‌ـه...نمیشه اصلا اعتمادی کرد...بری خونه‌اش که چی بشه! معلم نیست چی تو سرش‌ـه و کی دیگه پشت این قضیه‌ست...

چان عصبی گفت و نگاهی به بقیه انداخت.

-اره چان راست میگه...هر جوری هم فکر میکنم یه جای کار میلنگه! 

سهون زمزمه کرد و نگاهی به بکهیون انداخت.

-تو فعلا خودت رو بکش کنار...اگه زنگ زد یا پیام داد بهش بگو بیخیال شدیم...فوقش اینه واقعا بیخیال شیم و طرح رو فقط بعنوان پایان‌نامه ارائه بدیم و تمام...راهمون رو کلا جدا میکنیم...به هر حال که دیگه الان اسپانسر نداریم...حتی اگه پارک یهو راضی بشه هم بازم کاری نمیتونیم بکنیم...

✨Crisis of twenty years ✨Where stories live. Discover now