اصلا از قرار گرفتن تو این موقعیت راضی نبود.
در با صدای تقی باز شد و با تردید نگاهی از لای در به داخل انداخت.
نفس عمیقی کشید و بالاخره به خودش جرات داد که وارد شه.
فضای حیاط بشدت بزرگ و لاکچری بود و یکم تو جمع کردن لب و لوچهاش ناموفق شد.
بالاخره دست از دید زدن اطراف برداشت و رفت سمت در ورودی که پیرمرد تو درگاهش ایستاده بود و داشت نگاهش میکرد.
راستش از نگاهش نمیشد هیچی فهمید.
اینکه داره پدرانه نگاه میکنه یا از روی نفرت یا از دید یه قاتل.
خیلی خنثی بود نگاهش و نمیدونست با چی طرفه!
-سلام...
جلو رفت و محترمانه کمر خم کرد و سلام داد و پیر مرد فقط بعد از نگاهی دستش رو دراز کرد و بکهیون هم سریع بهش دست داد و چند لحظه تو همون حالت موندن و بالاخره آقای پارک بعد از فشاری که به دستش آورد نفس عمیقی کشید و دستش رو رها کرد.
-بیا داخل...
پشت سرش داخل رفت و پیرمرد راهی رو در پیش گرفت که بک نمیدونست به کجا ختم میشه!
بالاخره بعد از قدم زدن طولانی و معذب کنندهای به جایی نزدیک شدن که بک فقط شوکه چشمهاش گرد شد و قدمهاش سریعتر.
-واااو...
بلند گفت و نگاهی به آقای پارک که حالا میتونست درخششی توی نگاهش ببینه انداخت.
-چقد خوشگله!
دوباره با ذوق گفت و به دیوار شیشهای که پشتش یه باغ بود نزدیکتر شد.
-اره خیلی خوشگله...
اینبار واکنش گرمتری از مرد گرفت و همون طور که دیگه نمیتونست جلوی احساساتش رو بگیره لبخندی بهش زد.
-میتونم برم داخل؟
-اره...از این سمت راه نداره...دنبالم بیا...
دوباره همون طور که یه نگاهش به گیاهای توی باغ و عظمتش بود دنبال پیر مرد راه افتاد.
-گفتم بیای اینجا تا یه فرصتی بهت بدم...
-به من؟!
با تعجب گفت و حالا تمام حواسش رو بهش داد.
-برای کمک به دوستات...
آب دهنش رو قورت داد و دوباره استرس به جونش افتاد.
بالاخره رسیدن به در ورودی و پیرمرد کنار در منتظر موند و با دست به داخل اشاره کرد.
-بریم بشینیم...
گفت و بکهیون بعد از تکون دادن سرش گیج خارج شد و رفت روی صندلی وسط حیاط نشست.
KAMU SEDANG MEMBACA
✨Crisis of twenty years ✨
Fiksi Penggemar𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part: 34 ✨
Mulai dari awal
