بک مثل خونه بود...
خونهای که سالیان سال بود که گمش کرده بود و حالا بالاخره بهش رسیده بود.
این کوچولوی دوست داشتنی...
فرق سرش رو بوسید و وقتی اون بدن گرم بیشتر بهش چسبید فقط از خدا خواسته ازش استقبال کرد و بدنهاشون رو بیشتر به هم فشرد.
نفس عمیقی کشید و تونست اون بغض لعنتی رو قورت بده اما اینبار اون بغض نشد لقمهی گیر کرده تو گلوش...
شد آب گوارایی که راحت پایین رفت و سیرابش کرد.
الان دیگه تو دلش احساس خالی بودن نمیکرد...
از ذوق پسر کوچیکتر رو بیشتر تو بغلش فشرد و صدای ریزی ازش دراومد.
-ممممم...
-ببخشید بیبی...ببخشید...
آروم زمزمه کرد و یکم ازش فاصله گرفت و مشغول تماشا کردن صورت نرم و مهربونش شد.
دستش رو جلو برد و چند تار موی جلوش رو آروم نوازش کرد و دوباره ذوق زده خندید.
دست خودش نبود و واکنشهاش کاملا غیرعادی بودن.
آخه خونه کوچولوش الان به جای ور وره جادو بودن زیادی مظلوم و کیوت شده بود و این دیوونهاش میکرد.
طاقت نیاورد و سمتش خم شد و آروم لبهاش رو روی لُپ نرمش گذاشت و چند ثانیه بدون تکون خوردن همون جا موند.
بالاخره عقب کشید و آه آسودهای کشید.
الان نباید این لعنتی خواب میبود...
الان باید بیدار میبود تا بتونه بین بازوهاش بچلونتش و حسابی گازش بگیره...
این حد از لطیف بودن داشت دیوونهاش میکرد.
فقط تکخندی از افکارش زد و بالاخره بعد از دقایق طولانی خیره بودن به صورت کوچیک بکهیون خودش هم از خستگی بیهوش شد و به آرامش رسید.
پس آرامش این شکلی بود...
حسی که از زمان ورود این موجود به زندگیش تزریق شده بود...
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
با استرس کف دست عرق کردهاش رو به شلوارش کشید و آب دهنش رو سخت قورت داد.
وقتی تلفنی با مرد مسن حرف زده بود اصلا نمیدونست چه چیزی انتظارش رو میکشه و راستش یکم ترسیده بود.
برای دوستاش و آیندهای که به این قضیه مربوط میشد و حالا یه مسئولیت بزرگی به دوشش افتاده بود!
زنگ در رو بالاخره به صدا درآورد و منتظر موند.
اینبار به خونه جدیدی دعوت شده بود و دیگه خبری از باغ و این داستانا نبود پس قرار بود اوضاع یکم پیچیده پیش بره و این بد بود!
DU LIEST GERADE
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part: 34 ✨
Beginne am Anfang
