برای کنترل گرفتن بیشتر اوضاع حالا جفت پاهای پسر رو از زیر زانو گرفته بود و بک هم از خدا خواسته پاهاش رو دور کمرش حلقه کرد و به راحت شدن کارش کمک کرد و فقط از اون ضربات پشت هم که به نقطهی دقیقی برخورد میکرد لذت میبرد و سرش گیج میرفت.
دیگه دست از بوسیدن کشیده بود و فقط چان بود که محکم گازش میگرفت و تو دهنش ناله میکرد و احساس میکرد واقعا توانایی ادامه دادن نداره.
با گرفته شدن تکیهاش از دیوار و حرکت به سمت حمام فقط چند تا ناله ریز دیگه کرد و وقتی چند دقیقه بعد دوباره حرکات چان تو حمام زیر دوش شدت گرفت صدای نالههاش هم بالا رفته بود و نمیدونست دقیق داره چه اتفاقی برای پایین تنش میوفته چون هر بار برخورد چان به پروستاتش گیج ترش میکرد.
با خارج شدن چان ازش و پایین گذاشته شدن پاهاش متعجب از لای قطرات آبی که موهاش رو تو صورتش ریخته بودن نگاهش کرد و تا خواست چیزی بگه چان برگردوندش و کمرش رو خم کرد و شبیه اسباب بازی باسنش رو سمت خودش کشید و باعث شد کف دست و سرش رو به دیوار تکیه بده تا نیوفته و دوباره طول آلتش رو وارد سوراخش کرد و شروع کرد به ضربه زدن توش.
پاهاش کاملا میلرزید و مطمئن بود اگه دستهای بزرگ چان دور کمرش نگهش نداشته بودن الان صد باری نقش بر زمین میشد و اوضاع قاراش میش.
با چند ضربه حرصی و محکم دیگه چان و چنگ شدن همزمان انگشتهاش تو موهاش و کشیده شدن بدنش به بالا حالا دوباره کامل بدنش تو بغل پسر بزرگتر غرق شده بود و بدنهاشون وصل هم و چان آخرین ضربات رو داخلش میکوبید و چنان محکم بازوهاش رو دورش حلقه کرده بود که انگار بک عروسک مورد علاقهاشـه و نمیذاره کسی ازش بگیرتش.
نمیدونست خودش کی کام شده بود ولی چند تا ضربه آخر دوباره کام شدن چان یکم حواسش رو برگردونده بود و نگاهی به آلت خسته خودش انداخت و تکخندی زد.
_شت...
_چیه بیبی؟ درد داری؟
_درد برای یه لحظهاشـه...
با خندهی از روی لذت گفت و انگشتهای چان دور گردنش پیچیده شد و سرش رو برگردوند و چند تا بوسه ریز روی لبهاش زد و ازش خارج شد.
_اهههه...
_وقت تمیز کردنـه...
بلافاصله بعد از حرفش انگشتش رو توی سوراخش کرد و شروع کرد به خالی کردن منیش از داخلش و بک فقط خسته به بدنش تکیه داد.
چند دقیقهای رو سرگرم همین کار شدن و چان بلافاصله بعدش شروع کرد به ماساژ دادن بدنش و نگه داشتنش چون ترکیب آب گرم و ماساژ اصلا چیز خوبی برای پسر خسته و خواب آلود تو بغلش نبود.
تقریبا ساعت پنج صبح بود و از شب قبل مدام بین سکس هی میخوابیدن و دوباره بیدار میشدن و مشغول، بخاطر همین خواب درست و حسابیای نداشتن و چان با دیدن بدن کبود و زخمی پسر کوچیکتر مطمئن بود که وضعش خیلی داغونتر از خودشـه قطعا قراره چند روزی رو خیلی خالی کنه.
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:30 ✨
Start from the beginning
