_یاااااا گوشم کنده شد...

غر زد و چان فقط به خنده افتاد و گازی از لب پایینش گرفت و درحالی که دست‌هاش دو طرف سر بک ستون بودن از بالا به پسر زیرش خیره شد و نگاهش به سمت گوش قرمز شده‌اش افتاد.

تکخندی زد و بکهیون فقط خیره منتظر موند.

اینبار چان آروم سمت گوشش خم شد و چندبار همون جایی که قرمز شده بود رو بوسید و قبل از اینکه کامل تو دهن بگیرتش زمزمه‌ای زیر گوشش کرد که باعث شد بدن بک زیرش یه لرز بره.

_انقدر های‌ام می‌کنی دوست دارم مثل وحشیا بدرمت و طوری بکنمت که تا ابد نخوای از این تخت بیای بیرون و براش التماسم کنی...

بک از خجالت سرش رو چرخوند ولی با حمله دهن داغ پسر بزرگ‌تر به گوشش و همزمان فشرده شدن نیپلش بین انگشت‌های چان نتونست زیادی ساکت بمونه و شروع کرد به ناله‌های دردناک کردن و بیشتر وحشی کردن چان.

بعد از حسابی میک زدن به لاله گوش بک بالاخره به سمت پایین حرکت کرد و اینبار به جای انگشت از دهنش برای بازی دادن نیپلش استفاده کرد و بک فقط می‌تونست به ملحفه‌ها و بالشت زیر سرش چنگ بندازه و لبش رو بگزه تا صدای جیغ‌هایی که قرار بود از دهنش خارج بشه رو تو خودش خفه کنه و چان هم به ادامه کارش برسه.

چان دستش رو آروم سمت کمر شلوار بک برد و فوری راهی به داخل باز کرد و بلافاصله عضو داغ و ورم کرده‌اش رو تو دست گرفت و بک فقط تو جاش می‌لرزید.

بعد از چند دقیقه مارک کردن پوست حساس سینه پسر وقتی صدای گریه‌اش از هیجان رو شنید عقب کشید و روی زانوهاش وایساد و بدون توجه به نگاه ملتمسانه بک از کمر شلوارش گرفت و فوری شلوار جین تنگ و شورتش رو از پاش کشید بیرون و با خشونت پرتش کرد روی زمین.

_دیگه این شلوارا رو نمیپوشی...فهمیدی؟

فهمیدی آخر جمله‌اش رو درحالی گفت که خم شده بود و یهویی چنان با شدت از زیر زانوهای بک گرفت و کشیدش سمت خودش که بک فقط شوکه هینی کشید.

زانوهاش رو گذاشت روی شونه‌هاش و همون طور که نگاهش به چشم‌های خیس بک بود و نیشخند به لب، کل طول آلتش رو تو دهنش کشید و شروع کرد با زبون باهاش ور رفتن و بک با دهن باز شده از لذت و انگشت‌های چنگ شده تو موهای چان سرش رو به بالشت زیر سرش کوبید و محکم چشم‌هاش رو فشرد.

با دست آزادش به هرجایی که می‌تونست چنگ مینداخت و نمیدونست صدای ناله‌های خفه‌اش رو چطوری کنترل کنه.

تو این موقعیت که دهن داغ چان داشت با پایین تنش بازی میکرد فقط دوست داشت جیغ بزنه و خودش رو یه جوری راحت کنه.

چان با سرعت سرش رو عقب جلو میکرد و به کلاهک آلتش طوری میک میزد که انگار آبنباتی چیزی‌ـه و همزمان بیضه‌هاش رو ماساژ میداد و درک زمان و مکان رو از پسر کوچیک‌تر می‌گرفت.

✨Crisis of twenty years ✨Where stories live. Discover now