_ببینم نظر سهون چیه...باید یه فکری کنیم...
_امیدوارم فقط هر چی زودتر حل شه این قضیه...من نظرم اینه با پدرت هم حرف بزنی...
جونگین اخمی کرد و متفکر به روبرو خیره شد.
_مجبورم...مجبور...
جونگین با انزجار گفت و ناچی کرد.
_شب میبینمت...
بک با دیدن دوست پسرش که متوجه ماشینشون شده بود و داشت دیدشون میزد فوری گفت و از ماشین پیاده شد و دستی برای جونگین تکون داد.
_شک دارم امشب ببینمت...
جونگین با نیشخند به دور شدنش خیره شد و زمزمه کرد و بعد از دید زدن اون دو زوج راه افتاد.
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
_سلام...
_سلام جوجه...
بک که با دو اومده بود سمتش کم کم سرعتش کم شد و وقتی به هم رسیدن چان آروم بغلش کرد و اون هم از خدا خواسته تو بغلش آروم گرفت و چند لحظهای همون طور موندن تا اینکه چان عقب کشید و بوسهی عمیقی به پیشانیش زد.
بک کنجکاوانه نگاهش میکرد و چان فقط از نگاه کردن بهش سرباز میزد.
_اتفاقی افتاده؟
_نه...
_خوبی؟
_اره جوجه...
چان با تکخندی گفت و راه افتاد رفت سراغ موتور ماشین و بک هم شبیه جوجه اردک دنبالش کرد.
_شیوون کو؟
_یه کاری بیرون داشت برمیگرده...
_اهم...
گفت و به اطراف نگاهی انداخت و آروم به ماشین تکیه داد و شروع کرد با انگشتش رو گوشه ماشین نقاشی کشیدن و همزمان نگاههای کوتاهی به چان میانداخت.
دوست داشت راجعبه تماس صبح و حالش بپرسه ولی خیلی حس معذب بودن میکرد.
نگاه چان حین کار اومد روش و نیشخندی از دیدن حالت صورتش زد.
معلوم بود با خودش درگیره که اون زبون کوچولوشو راه بندازه یا نه و تو جنگ با خودش بود.
_با جونگین کجا رفتین؟
با اخم ساختگیای پرسید و نگاههاشون به هم رسید.
_من بگم تو هم جوابمو میدی؟
میدونست قراره به اینجا برسن و نیشخند محوی به زرنگیش زد.
_چه سوالی؟
_اینکه امروز کی بهت زنگ زده بود که اونجوری شدی؟
_چجوری شدم؟
_همون جوری دیگه...ناراحت...
چان سکوت کرد و نگاه بک همچنان روش بود.
DU LIEST GERADE
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:27 ✨
Beginne am Anfang
