چنان حرصی در رو به هم کوبید که دو پسر پشت میز ترسیده تو جاشون پریدن و با افسوس براش سر تکون دادن.
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
با دیدن زن که از دور بهش نزدیک میشد آخرین کام از سیگارش گرفت و با اخمی ته سیگار رو انداخت جلوی پاش و با حرص لهش کرد.
بخاطر نزدن عینک چشمهاش تار میدید و بخاطر همین هم چشمهاش رو باریک کرده بود و عصبی به موهاش چنگ انداخت.
_چانیولم...
زن به شکل اغراق آمیزی بیان کرد و وقتی درست روبروی پسرش قرار گرفت بخاطر کوتاهی زیاد از حد قدش به بالا، جایی که صورت پسر اخمآلودش بود نگاهی کرد و دستش رو بلند کرد تا گونه پسرش رو لمس کنه که چان بشدت صورتش رو پس کشید و یه قدم ازش فاصله گرفت.
زن که تو ذوقش خورده بود نگاهی به عقب، جایی که رانندهاش وایساده بود کرد و درحالی که عصبی پشت هم پلک میزد و لبخند هیستریکی به لب داشت دوباره سمت پسرش برگشت.
_بریم داخل حرف بزنیم...
_چیه؟ نکنه میترسی بره جایی حرفی بزنه؟
چان با زهرخندی گفت و نگاهی طلبکار به مادرش انداخت.
_بریم داخل...
زن که حالا چشمهاش خیس شده بودن خسته گفت و راه افتاد و پسر کوچیکتر هم مجبور شد با اکراه دنبالش بره.
هر چی نباشه اون مادرش بود!
بعد از ورود به رستوران و نشستن روی صندلیهاشون دوباره نگاهش به نگاه پر حسرت زن گره خورد.
_عینکت کو؟
_تو تعمیرگاه جا گذاشتمش...
_معذرت میخوام...
_مشکلی نیست...
_خوبی؟
_اره...
زن از جواب سریع پسرش شوکه ابرویی بالا انداخت و لبخند ریزی زد.
_این اولین بارـه!
_چی؟
_اینکه گفتی آره...این یعنی یه اتفاق جدید و خوب افتاده...
_خب که چی؟ میخوای بگردی دنبال اون اتفاق و گند بزنی بهش؟
_چان؟ من کی...
_کی؟! همیشه...هربار...هر لحظهای که شروع میکنم به عادی زندگی کردن و حس کردن شادی یهو سر و کلهاتون پیدا میشه و گند میزنین به همه چیز...نمیشه فقط بیخیالم شین؟
_خیلی خودخواهی...
زن با بغض گفت و به هم خیره موندن.
_من خودخواهم یا شماهایی که برای بازیهای خودتون منو به دنیا آوردین؟
_اگه یکم به فکر ما هم بودی و خودت رو میذاشتی جای ما این حرفا رو نمیزدی...
_کدوم حرفا خانم پارک؟! اینکه شما منو به دنیا آوردین و حتی برام پدر و مادری نکردین و تازه وقتی که حس کردین شاید به دردتون بخورم یادم افتادین و مجبورم کردین برای سود خودتون ازدواج کنم؟
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:26 ✨
Start from the beginning
