بقیه طول روز رو درگیر سخت کار کردن شد و تقریبا فراموش کرده بود که دوست پسری به اسم پارک چانیول داره که با در اومدن هزار باره‌ی صدای زنگوله‌ی بالای در نگاه خسته‌اش رو به پسر قد بلندی داد که وایساده بود دم در و نگاهش میکرد.

یکم حس بهتری پیدا کرد از دیدنش و بدن خمیده‌اش سر جاش سیخ شد.

چند تا پلک گیج زد و نگاهش به دنبال چانیولی که به سمت جای همیشگیش می‌رفت کشیده شد.

چان آروم نشست سر جاش و جوری قرار گرفت که کاملا چرخیده بود سمتش و داشت نگاهش میکرد.

_بیون بکهیون؟! 

با صدای مینا هُل کرده برگشت و نگاهش کرد.

_بله؟

_اون طرف مشتری داره صدا می‌کنه...منتظر چی هستی؟

با حرفش بکهیون فوری نگاه آخری به چان انداخت و به سمت مخالف رفت و حالا دختر نگاه خیره‌اش رو به چانیول داده بود و عمیق نگاهش میکرد.

"_خوبی؟"

لب زد و چان فقط با تکون دادن سرش تایید کرد و دوباره با نگاهش دنبال پسر کوچیک‌تر گشت و وقتی پیداش کرد مشغول گشتن تو جیب‌هاش شد و بالاخره سیگار رو ازش کشید بیرون.

همزمان که سیگار رو روشن میکرد دست از نگاه کردن به بک برنداشت.

نگاه‌هاش زیادی حواس پرت کن بودن و پسر کوچیک‌تر بلافاصله بعد از ورود چان کاملا تمرکزش رو از دست داده بود و مدام مشغول خرابکاری بود.

بالاخره با صدا شدنش توسط مینا سریع بعد از تمیز کردن میز به سمتش رفت.

_چیشد؟

_برای امروز کافیه...خسته شدی...به مینهو زنگ زدم زودتر بیاد...تو راهه...تو دیگه برو آماده بشو...

دختر گفت و پشت کانتر مشغول درست کردن شیک برای یکی از مشتری‌ها شد.

بکهیون چند ثانیه‌ای خسته نگاهش کرد و بعد برگشت عقب و به چانیولی که همچنان خیره‌اش بود نگاه کرد.

آروم به سمت اتاق رختکن راه افتاد و بلافاصله بعد از بسته شدن در پشت سرش چانیول هم از جاش بلند شد و دنبالش رفت و درست قبل از ورودش به اتاق کام آخری از سیگارش گرفت و چشمکی به دختر پشت کانتر زد و پشت در محو شد.

مینا نیشخندی از حرکتش زد و دوباره حواسش رو به کارش داد.

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

به زور بلوز رو از سرش رد کرد و داشت میکشیدش پایین که با چسبیدن بدن درشتی از پشت بهش شوکه هینی کشید و تا خواست واکنش نشون بده با صدای پسر بزرگ‌تر فقط صداش رو خفه کرد و همون طور که هنوز هم در حال نفس زدن از ترس بود با پسر بزرگ‌تر که به سمت دیوار هلش میداد و داشت گردنش رو میبوسید همکاری کرد.

✨Crisis of twenty years ✨Where stories live. Discover now