چشم غرهای از یادآوری دوبارهی بحث صبحشون رفت و سریع خودش رو به ایستگاه اتوبوس رسوند تا خودش رو به کافه برسونه.
بعد از حدود ربع ساعت و چند دقیقهای پیاده روی بالاخره به کافه رسید.
در قهوهای رنگ رو حل داد و همزمان با ورودش، زنگولهی بالای در صدایی داد و بکهیون ناخواسته متوجه شد که بهش عادت کرده و حتی از شنیدش حس خوبی پیدا میکنه.
با ورودش نگاه دختر بهش افتاد و لبهاش خیلی ریز خندید اما سیاستی که داشت اجازه نمیداد کامل لبخندش رو نشونش بده.
_سلام...انگار امروز حالت خوبه...
_سلام...اهم...خوبم...تقریبا...تو و چان با هم دوستین؟
_آره...پنج سالـه...
لبهای پسر کوچیکتر با تعجب گرد شد و نگاه از بالا تا پایینی به دختر انداخت.
_چیشده...رو چان کراشی؟
دختر نتونست جلوی خودش رو بگیره و از واکنش پسر کوچیکتر زد زیر خنده و گفت.
_کراش؟ نخیرم...اون روم کراش بود...
_کراش بود؟ یعنی دیگه کراش نداره روت؟
دختر با یه تا ابروی بالا رفته گفت و بکهیون فقط گیج چشمهاش شروع به چرخیدن به اطراف کرد و هُل کرد.
نمیدونست الان اجازه داره بهش چیزی بگه یا نه.
_نه...
_نه؟! جالبه...چانیول داره وارد مرزهای جدیدی از عجیب بودن میشه...حالا از کجا فهمیدی دیگه روت کراش نیست...
_نمیدونم...
دختر نگاه تیزی به لکهی روی گردنش و حالتهاش کرد و نیشخندی زد.
_آفرین...پیشرفت کرده؟
_چی؟ کی؟
_هیچی...برو سر کارت...بدو...
با حرفش بالاخره این اجازه رو به بک داد تا از اون موقعیت مضطرب کننده خارج بشه و برای فرار تو اتاق استراحت قایم بشه.
سریع لباسش رو عوض کرد و نگاه آخری به خودش تو آینه انداخت.
اون لباس سفید با پیشبند مشکی بدجور به بدنش نشسته بود و یکم بخاطر زیادی خوش قیافه بودن خودش به خودش افتخار کرد و از پدر و مادرش تشکر.
درواقع مطمئن بود قیافهاش تاثیر زیادی روی انتخاب چان داشته، وگرنه اخلاقش که همچین آش دهن سوزی نبود.
دوباره با یادآوری حد مسخره بودن بحثهاش با چان شونههاش افتاده شد و با غصه نفس عمیقی کشید و از رِست زد بیرون.
دوباره وقت کار شده بود و باید برای پول درآوردن تلاش میکرد.
بالاخره باید تا تموم شدن دَرسش و کار کردن تو حیطه کاری خودش یه پس اندازی چیزی جمع میکرد.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
✨Crisis of twenty years ✨
Hayran Kurgu𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:24 ✨
En başından başla
