چرا الان باید اینجا میبودن؟
تو افکار خودش غرق بود که با افتادن نگاهش به بکهیونی که کلافه کمربندش رو باز کرده بود و داشت دستش رو میبرد تو شلوارش شوکه زد رو ترمز و گوشه خیابونِ تاریک متوقف شد.
نگاه گیجش رو به چهره سرخ پسرک داد که داشت با خودش حال میکرد و لب پایینش بین دندونهاش گیر کرده بود و با موج دادن به کمرش همزمان دستش رو روی آلت خیس و شق شدهاش بالا و پایین میکرد.
با عصبانیت همزمان که داشت از دیدن این صحنه لذت میبرد پلکهاش رو روی هم فشرد و کمربند خودش رو هم باز کرد و سمت پسر کوچیکتر خم شد.
بکهیون هم از خدا خواسته سمتش خم شد و اجازه داد دست بزرگ چان بره تو شلوارش و عضو دردناکش رو از شلوارش بیاره بیرون و باهاش بازی کنی.
اون لعنتی فقط صورتش رو جلو آورده بود و نمیبوسیدش.
نفسهای محکم و داغش رو تو صورتش پرت میکرد و هر بار که بک میخواست لبش رو به نیش بکشه عقب میکشید و بهش نیشخند میزد.
_بیشعور...بوسم کن...
نمیدونست با لب و دهن تشنهاش چیکار کنه و چان هم که فهمیده بود نقطه ضعفش چیه داشت اذیتش میکرد.
همزمان اون پایین حسابی داشت بهش حال میداد و صدای نفسهای همزمان با نالهاش رو بلند کرده بود.
بک با دهنِ باز و چشمهای بسته نفس نفس میزد و پیشونی خوشگلش با اخمی کیوت تزیین شده بود و این منظره بشدت برای پارک چانیولی که منتظرش بود خواستنی بود.
با شدت گرفتن حرکات دستش و نالههای پسرکش تو آخرین لحظه بالاخره دهن بازش رو هدف گرفت و از موقعیت استفاده کرد و زبونش رو وارد دهنش کرد و همزمان که دستش از کام شدن پسرک خیس شده بود بازی زبونهاشون رو شروع کرد و برای چند ثانیه زبون بیحس بک رو تو دهنش کشید و میک محکمی بهش زد و صدای ناله بلندش رو درآورد.
_یاااا...
با عقب کشیدنش خیره به صورت بهم ریخته و خیس از عرقش شد که موهاش روی پیشونیش چسبیده بودن و عینکش کج و معوج رو نوک دماغش ولو شده بود.
امشب خودش عینک نداشت و جاش لنزهاش رو گذاشته بود.
آروم به پسرکِ خسته کمک کرد که شورت و شلوارش رو درست کنه و بعد از پاک کردن دستش موهای خیس چسبیده به پیشونی بک رو به عقب هل داد و بوسه سبکی به پیشونیش زد.
بخاری رو روشن کرد و دوباره کمربند پسرک رو بست و نگاه آخری به بکهیونی انداخت که شل و ول روی صندلیش نشسته بود و درحالی که سرش تکیه پشتی صندلی بود داشت با حالت خماری نگاهش میکرد انداخت.
نگاهی به اطراف که تاریکی محض بود انداخت و خواست دوباره راه بیوفته که با حرکت بکهیون، کنجکاو سر جاش خشک موند و فقط نگاهش کرد.
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part: 22 ✨
Start from the beginning
