_اوکی...الان بگم برو به اون پارتی لعنتی بیخیال میشی؟!

بکهیون فقط به معنی نه سرش رو به دو طرف تکون داد.

_پس گوه نخور...

چان یهو سرش داد زد و پسر کوچیک‌تر شوکه خیره‌اش موند.

این ساید چانیول...

واقعا رو مخ بود...

_شبیه بچه‌های بی ادبی پارک چانیول...گستاخ...

سرش داد زد و سمت اتاق رفت.

چانیول هم تخس پشت سرش رفت.

داشت وسایلی که تو اتاق چان داشت رو دونه دونه جمع میکرد که چان یهو بهش حمله کرد و چنان وحشیانه ملحفه و وسایل رو از دستش کشید که خود بک رو هم به سمت خودش کشوند.

_یااااا...وسایلمو بده...

_برو بیرون...

_میخوام وسایلمو ببرم...دیگه دوست ندارم بیام پیش آدم لوس و نُنُری مثل تو...

_به من میگی لوس و نُنُر؟ 

چان عصبانی سمتش خم شد و سرش داد زد.

_آرهههههه...

بکهیون هم سرش داد زد و با حرکت بعدی چان چنان تو شوک فرو رفت که تو عمرش این بلا سرش نیومده بود!

چان یهو پشت گردنش رو با دست بزرگش گرفت و با دست دیگه لب‌های زیباش رو تو چنگ گرفت و به هم دوختشون.

_حالا بازم داد میزنی؟ داد بزن ببینم...بچه پررو...

دقیقا داشت چه اتفاقی میوفتاد؟ 

چرا چان وحشی شده بود؟! 

چون لب‌هاش توسط انگشت‌های بدجنس پسر بزرگ‌تر اسیر شده بود نمیتونست واضح حرف بزنه برای همین چند ثانیه‌ای درگیر فرار از دست‌های قوی پسر بزرگ‌تر شده بود تا اینکه بالاخره تونست خودش رو آزاد کنه.

_بیشعووووور...لبمو کندی! دیوانه...حالا که اینطور شده حتما میرم...فقط بخاطر ریدن به اعصاب تو...عوضی...

گفت و با قدم‌های محکم و حرصی سمت در خروجی رفت اما با معلق شدن یهوییش تو هوا شوکه داد کوتاهی کشید و محکم به بلوز چان چنگ انداخت تا فقط نیوفته.

چان عصبی سمت حمام رفت و بلافاصله بدون توجه به داد و بیداد پسر کوچیک‌تر شیر آب سرد رو باز کرد و همون طور که هردوشون زیر آب خیس میشدن بکهیون رو پایین گذاشت و محکم نگهش داشت تا از دستش فرار نکنه.

_یا یا یا...سرد‌ـه خرابببب...

بکهیون فقط داد میزد و در تلاش بود برای فرار ولی چان با چنان قدرتی نگهش داشته بود که در آخر تونست برای نجات از سرما به بغل خودش پناه ببره و چان هم از خدا خواسته محکم بغلش کرد.

✨Crisis of twenty years ✨Where stories live. Discover now