_الان تکلیف ما چیه؟
بکهیون غمگین پرسید و ادامه داد.
_چرا اینجوری کردی...
با بغض نالید و محکم سرش رو کوبوند به کاناپه.
_اااا...چه کاریـه...
چانیول بخاطر حرکتش با اخم گفت و کف دستش رو فرو کرد زیر سرش تا اگه باز خواست خودش رو بزنه جلوگیری کنه.
_هیچی نمیشه...بعدا که یکم رو به راه شدی بیشتر راجعبهش حرف میزنیم...
_من نمیخوام بیشتر راجعبهش حرف بزنیم...نمیشه همه چیو فراموش کنیم و مثل قبل بشیم؟
_متاسفانه خیر...من تا یه راهی رو تا آخرش نرم بیخیال نمیشم...
چانیول گفت و منتظر موند اما بجای جواب چند ثانیه بعد سوال گرفت.
_تا آخر چی؟
بکهیون خیلی آروم یکم با دو تا انگشت اشارهاش کِش رو باز کرد و همزمان که نفس گیری میکرد با چشمهای کنجکاو به پسر بزرگتر خیره شد.
_تو چی فکر میکنی؟
چان که بحث رو جالب دید خودش رو جلو کشید و با نیشخند خیرهاش شد.
_من نمیخوام...به هر چی که داری بهش فکر میکنی...این یه سواستفادهست...تو دقیقا بعد از اینکه فهمیدی گیام بهم حمله کردی...
_خیر اشتباه میکنی...
_چیو اشتباه میکنم دقیقا؟! کاملا مشخصـه...
داد زد و همزمان بیشتر از کلاهش اومد بیرون.
_چرا فکر میکنی بعد از اینکه فهمیدم گیای بهت نظر کردم؟ اصلا چیشد که با خودت فکر کردی از اول نمیدونستم گیای؟
بکهیون چند تا پلک گیج زد و چند بار لبش رو باز و بسته کرد.
اینجا چه خبر بود؟
_تو...تو میدونستی؟ از کجا؟ کِی؟
_تقریبا از همون اول...چون کاملا داد میزدی اینو...نه بخاطر ظاهر و استایلت بلکه بخاطر رفتار و واکنشهات...تو عملا رو من کراش بودی...
با اعتماد به نفس گفت و بکهیون با دماغ چروک از شوک خیرهاش موند.
_خیلی اعتماد به نفس داری...کی گفته روت کراش بودم؟
_نیستی؟
_نخیرم...
_چرا هم...
_نخیرم!
_چرا هم...
_نخیییرممم...
_دروغ گو آی دروغ گو...
چانیول با لحن بچگانه به شکل باور نکردنی لوس با ادا و شعر طور گفت و بکهیون که حالا نشسته بود به سمت پسر نیم خیز شد و با شوک نگاهش میکرد.
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:18 ✨
Start from the beginning
