_نه...

دریافت کرد.

_چی نه بیبی؟ 

دست از لب‌های رنگ گرفته و خیسش برداشت و آروم زیر گوشش زمزمه کرد که بکهیون گردن و شونه‌اش رو برای جلوگیری از برخورد نفس‌های داغش به اون نقطه خم کرد.

_نه...

بکهیون فقط دوباره تکرار کرد اما این بار با التماس بیشتر و ناله...

چانیول اما بی‌توجه نوک انگشت اشاره‌اش رو به سوراخ داغش زد و نفس بلندی از لذت کشید و بدن خودش هم شل شد اما با گریه و داد پسر کوچیک‌تر شوکه آروم عقب کشید و همزمان محکم نگهش داشت.

_نه...خواهش میکنم اینجوری نباش...

_هی هی هی هی...اوکی...هیشششش...تموم شد...کاری ندارم...فقط خودت...فقط خودت...

چانیول فوری ترسیده عقب گرد کرد و بکهیون که به بازوش چنگ انداخته بود و زانوهاش خم شده بود رو از نظر گذروند.

چرا اینجوری شد؟ 

تا الان که همه چیز خوب پیش میرفت؟ 

ای پسرک بدجنس...

دوست داشت خودش تنهایی لذت ببره؟ 

تکخندی زد و بهش کمک کرد سر پا بشه و یهو از زیر زانوش گرفت و بغلش کرد.

بکهیون میون چس‌ناله شوکه چشم‌هاش گشاد شد و نگاهی به چانیول انداخت.

شت! 

چقدر خجالت‌آور که الان مجبور بود کسی که داشت دیکش رو می‌مالید نگاه کنه اونم تو این پوزیشن. 

_بذارم زمین بیشعور...

درحالی که با یه دست چشم‌هاش رو پوشونده بود و با یکی دیگه محکم به بلوز چان چنگ زده بود غر زد و باعث شد یه تکخند عصبی از چان دریافت کنه.

_اون موقع که داشتم تلاش میکردم حال کنی آه و اوه میکردی الان شدم بیشعور؟ 

بکهیون فقط عصبی محکم چندبار بلوزش رو کشید و تو همون حالت مشت گره شده با لباس رو به سینه‌اش کوبوند.

_اخخخ وحشی...

تظاهر نمی‌کرد، واقعا دردش اومده بود!

چرا انقدر زور داشت؟

زیادی سنگینم بود...

روی کاناپه گذاشتش و همون جا پایین پاش زانو زد و منتظر خیره‌اش موند.

_خب؟! نمیخوای توضیح بدی؟

_چیو دقیقا؟ 

طلبکار گفت و فوری کلاه هودیش رو گذاشت رو سرش و کشش رو از دو طرف محکم کشید و الان تو حالتی بود که فقط نوک بینیش اندازه نخود مشخص بود.

چانیول از حرکتش بلند خندید و رو باسنش فرود اومد و راحت‌تر نشست تا به این صحنه کیوت با دقت بیشتری نگاه کنه.

✨Crisis of twenty years ✨Where stories live. Discover now