جونگین تمام مدت فریاد میزد و سهون فقط شبیه مرغ پر کنده دورش به جنب و جوش افتاده بود چون جونگین لعنتی درست نفس نمیکشید و بازم قرار بود یه حملهی عصبی رو از سر بگذرونه و این کاملا مشخص بود.
تو همین حین بکهیونِ شوکه هم وارد سوییت شد و فوری در رو بست.
چه اتفاقی افتاده بود؟
_جونگین...عشقم...آروم باش...باشه من غلط کردم...با هم حلش میکنیم...
بکهیون با عجله بهشون نزدیک شد و درحالی که با وحشت داشت به کیم جونگینی که برای نفس کشیدن تقلا میکرد نگاه میکرد دست و پاش مثل بید میلرزید.
_س...سهون...چرا اینجوری میشه...
سهون فقط دو طرف صورت پسر بزرگتر رو گرفته بود و تلاش میکرد بهش یادآوری کنه که باید نفس بکشه اما جونگین دقیقا بطور وحشیانهای افتاده بود وسط خاطرات بدش و حمله جدیای بهش دست داده بود!
_جونگین به من نگاه کن...به من نگاه کن...ببین...ببین؟ منم سهون...آروم باش عزیزم...آروم...نفس بکش...با من نفس بکش...
پسر بزرگتر با وحشت تند تند نفس میکشید و در تلاش بود نفسهاش رو با نفسهای دوست پسرش همراه کنه و گهگداری ناخودآگاه قرنیه چشمهاش به چپ و راست تکون میخورد و انگار از چیزی تو اون اتاق فراریـه...
بکهیون که چند دقیقهای میشد گریهاش گرفته بود در احمقانهترین حالت ممکن تلاش میکرد اون هم نفسهاش رو با دو پسر دیگه یکی کنه و همون طور که اشک صورت وحشتزدهاش رو خیس میکرد آروم دستش رو دراز کرد و سعی کرد پشت جونگین رو نوازش کنه.
وقتی بعد از چند دقیقه جونگین آرومتر شد، سهون محکم تو بغل گرفتش و فشردش و بکهیون هم هر دو رو در آغوش گرفت و حالا هر سه با هم گریه میکردن...
چه تجربه تلخی شد!
بکهیون تابحال چنین چیزی تو زندگیش ندیده بود ولی حدس میزد حمله پنیک باشه ولی چه چیزی باعث شده بود جونگینِ مهربونش به این حد برسه؟
از فکر اینکه سهون باعثش شده باشه بلوز پسر بزرگتر رو که بهش دسترسی داشت تو مشتش فشرد و همزمان نیشگون ریزی از پوست سهون گرفت و پسری که حسابی تو افکارش غرق بود رو از درد به خودش آورد.
سهون تکون ریزی برای خلاصی اون تیکه از پوستش از چنگ پسر کوچیکتر خورد و آروم عقب کشید.
_میخوام بخوابم...
جونگین اعلام کرد و با حالت کرخت و سردی دست پسر کوچیکتر رو پس زد و سمت اتاق رفت و دو پسر شوکه رو وسط پذیرایی تنها گذاشت.
_میشه بری تو اتاق حواست بهش باشه؟ میترسم کار خطرناکی بکنه...
سهون با لحن سرد و حالت چهره داغونی گفت و بکهیون فقط آروم سر تکون داد و وارد اتاق شد.
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #ChanBaek , #SeKai ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:18 ✨
Start from the beginning
