𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟓𝟏

Start from the beginning
                                    

سونگهون بین هر بوسه‌ای که به لب‌های نیمه باز جیک میزد عقب میرفت و برای لحظات کوتاهی به چهره‌اش خیره میشد. میخواست صادق باشه...اون نگاه‌ها که برای پسر زیریش هیچ معنایی نداشتن برای سونگهون حکم ثبت اون لحظه تو خاطراتی بودن که هرگز قصد نداشت فراموششون کنه. اون چشم‌ها و حالات مختلفی که از صورت جیک میدید انقدر براش با ارزش و لذت بخش بودن که میتونست تا ابد با اشتیاق اون لحظه رو زندگی کنه.
دست سونگهون به آرومی از روی شکم جیک رد شد و بالاتر اومد و زمانی که جیک گرمای دست سونگهون رو وسط قفسه‌ی سینه‌اش احساس کرد با اکراه کمی خودش رو عقب کشید. میدونست که باید تمومش کنن وگرنه همه چیز غیرقابل کنترل میشد.
سونگهون با اینکه هیچ علاقه‌ای به جدا شدن از جیک نداشت بدون اینکه دستش رو از زیر تیشرت اون پسر خارج کنه با نگاه گیجش بهش خیره شد. جیک با دیدن چشم‌های اون پسر که تو اون لحظه زیادی بامزه به نظر میرسیدن سرش رو بلند کرد و بوسه‌ی کوتاه و سریعی به نوک دماغش زد. چهره‌ی گیج سونگهون بعد از اون بوسه تو یک ثانیه تبدیل به یه چهره‌ی خندان شد. با بالا رفتن لب‌های سونگهون جیک تازه متوجه‌ی رد های قرمزی که دور لب‌های پسرمقابلش به وجود اومده بودن شد و با شرمندگی لب پایینش رو گزید.
سونگهون با درک موقعیت پیش اومده همونطور که به آرومی دستش رو از بدن و تیشرت جیک جدا میکرد سرش رو تکون داد و دوباره خودش رو روی بالشت رها کرد اما قصد نداشت اجازه بده جیک از بغلش خارج بشه پس هیچ حرکتی به دستی که دور شونه‌های اون پسر حلقه کرده بود نداد.
هنوز کمی تنش و خواستن تو هوای اطرافشون موج میزد اما اونا یه جورایی میدونستن که اگه اون کار رو ادامه بدن هیچ نقطه‌ی توقفی براشون قرار نیست وجود داشته باشه. اون دونفر با قلب‌هایی که برای داشتن همدیگه دیوانه وار به سینه‌اشون میتپید و با نفس‌هایی که هنوز منظم نشده بودن بی توجه به اینکه دقایقی پیش بینشون داشت چه اتفاقی می‌افتاد بدون فاصله گرفتن از هم منتظر آروم گرفتن همدیگه موندن و جیک مطمئن نبود چقدر زمان از حرکت نواز‌هاش دست سونگهون روی موهاش گذشته بود که از خستگی گذروندن اون روز طولانی با سنگین شدن پلک‌هاش به خواب آروم عمیقی فرو رفت.

                               ~~

"میشه یکم برام قهوه بریزی؟"

جیک همونطور که گاز بزرگی به نون تو دستش میزد فنجونش رو به سمت سونگهون گرفت.

"منم گشنمه"

اما قبل از اینکه دست سونگهون به فنجون جیک برسه صدای شخص سومی به گوششون رسید.

"دیگه واقعا داری تبدیل به یه روح سرگردون میشی"

جیک درحالی که ظرف تمیزی جلوی جی‌ای که روی صندلی خالی بین خودش و سونگهون نشسته بود قرار میداد گفت.

"فقط شما دونفر خیلی مشغول حرف زدن بودین"

"قرار دیروزت چطور بود؟"

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Mar 05 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Shelter 🪐༉Where stories live. Discover now